نوروز می خواستیم بریم اردوی جهاد سازندگی یه قلک بزرگ دا

‍ نوروز می خواستیم بریم اردوی جهاد سازندگی یه قلک بزرگ داشت که پول زیادی توش جمع شده بود گفت: اگه منم ببرید، قلکم رو هدیه میدم به اردو اسمش توی قرعه کشی در نیومد، به شوخی گفتم: قلکت رو می تونیم ببریم، اما خودتو نه...
شوخی شوخی، قلکش رو هدیه کرد برای مخارج اردوی سازندگی بعد هم رفت یه قلک بزرگتر خرید و دوباره داشت توش پول می ریخت...
گذشت و خبر #شهادتش رسید توی یه تیکه کاغذ که داده بود دست یکی از دوستان، تکلیف بعضی چیزا که ازش مونده بود رو مشخص کرده بود:
لباس ها هدیه به فقرا
کتاب ها هدیه به کتابخانه
قلک هدیه به اردوی جهادی...

حیف بود شهید نشی رفیق...

#شهید_محمدحسین_مومنی
#شهید_زینبیه
دیدگاه ها (۲)

فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم احمد رضایی:امروز روز آزمای...

، آیا خوب است فردا هم بلا بر سر تو بیاید و از کسی، سروصدا و ...

مرز بین شرافت وبی شرفی

#فرازی_از_وصیت_نامه#شهید_محمد_آژندسلام رفقا و دوستای عزیزم ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط