* طنز*😂😂
*#طنز*😂😂
آیا واقعاً در مَثَل
جای مناقشه نیست؟
از بچگی شعرها و ضربالمثل ها
را جابجا میگفتم
یا در جای نامناسبی
استفاده میکردم.
یک بار معلم کلاس دوم راهنمایی، یکی از دانش آموزان رو آورد پای تخته و اون هم مسئلهای که من نمیتونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد.
بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر میخواهد و مرد کهن.
گفتم: آقا به ما گفتید بز؟!
گفت: عزیزم در مثل جای مناقشه نیست.
گفتم: آره آقا،
آیا ایشون
واقعاً مرد کهن هست.
با عصبانیت گفت:
منظورت اینه که من گاو نَرم؟
▪︎گفتم: آقا در مثل جای
مناقشه نیست.
گفت: حیف که اون تَرکههای قدیم رو ازمون گرفتن،
وگرنه حالیت میکردم.
گفتم: خدا خر را شناخت
شاخش نداد.
با عصبانیت گفت: به من گفتی خر؟
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت: به من توهین کردی؟
من سی ساله تو این مدرسهام
هیچ کس اندازه من اینجا نبوده.
گفتم: آب زیاد یه جا بمونه میگَنده.
با عصبانیت گفت:
من دیگه نمیتونم تحمل کنم.
به یکی از دانش آموزاناشاره کرد، پاشو برو
بگو آقای ناظم بیاد.
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت: بذار آقای ناظم بیاد،
میگم اخراجت کنه.
گفتم: به حرف گربه سیاه بارون نمیاد.
معلم داشت
از عصبانیت خفه میشد که
ناظم اومد و ماجرا را براش گفتیم.
آقای ناظم به من گفت:
محمد صد بار نگفتم
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه؟
یهو معلم گفت:
آقای ناظم به من گفتی گربه؟
ناظم گفت:
در مثل جای مناقشه نیست
برادر، من خودم بیست سال معلم بودم، بهترین شاگردها رو پرورش دادم.
معلم گفت: خب دیگه. انگور خوب نصیب شغال میشه.
ناظم گفت: به من گفتی شغال؟
معلم گفت: در مثل جای مناقشه نیست.
خلاصه دعوایی شد بیا و ببین.
کار بیخ پیدا کرد و قضیه به دادگاه کشید.
من رو هم به عنوان شاهد احضار کردن.
داخل دادگاه، کسی که پشت میز نشسته بود، شروع کرد به نصیحت آقا معلم و آقای ناظم.
گفت: آقایون، شما فرهنگی هستید، تحصیلکرده هستید. خودتون میدونید در مثل جای مناقشه نیست. اصلاً حرف باد هواست. آدم نباید با یه حرف ساده اینقدر ناراحت بشه که.
یهو آقای ناظم گفت: ایول. منم از اول همین رو میگفتم.
اون آقایی که پشت میز نشسته بود گفت:
من مسئول نیستم. ایشون مسئول پرونده شما هستن.
بعد به آقایی که کنار دستش نشسته بود اشاره کرد.
آقای ناظم هم گفت: حالا چه فرقی میکنه؟ سگ زرد برادر شغاله.
یهو آقای مسئول و مرد بغلدستیش با عصبانیت گفتن: به من گفتی شغال؟
بعد آقای مسئول به مرد بغلدستیش گفت: آقای محترم، به شما گفتن سگ زرد.
اون آقا هم گفت: نخیر آقای مسئول. سگ زرد رو با شما بودن. شما چشم نداری ببینی منم تا چند ماه دیگه مسئول میشم.
اقای مسئول پوزخندی زد و گفت: شتر در خواب بیند پنبهدانه.
اون آقا گفت: به من گفتی شتر؟ گزارش کنم به مقامات؟
مسئول گفت: برادر من در مثل جای مناقشه نیست.
یهو عصبانی شدم و گفتم: آقایون از سنتون خجالت بکشید.
دو تا حقوقدان و دو تا فرهنگی افتادید به جون هم.
شما باید الگوی جوونهای این مملکت باشید.
اون وقت از مردم چه انتظاری دارید؟
شما نمیدونید هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟
آقای مسئول گفت: احسنت.
احسنت به این پسربچهی باهوش.
گفتم: چه فایده؟
هرچی میگم انگار یاسین تو گوش خر میخونم.
*خلاصه*
الآن تو بازداشتگاه دارم به اژدر سه دست، حالی میکنم که وقتی وارد بازداشتگاه شدم و گفتم ما هم رفتیم قاطی باقالیها، مَثَل گفتم.
اما حالیش نمیشه که نمیشه. یقهام رو گرفته و میگه: به من گفتی باقالی.
حالا خر بيار و باقالی بار کن.
آیا واقعاً در مَثَل
جای مناقشه نیست؟
از بچگی شعرها و ضربالمثل ها
را جابجا میگفتم
یا در جای نامناسبی
استفاده میکردم.
یک بار معلم کلاس دوم راهنمایی، یکی از دانش آموزان رو آورد پای تخته و اون هم مسئلهای که من نمیتونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد.
بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر میخواهد و مرد کهن.
گفتم: آقا به ما گفتید بز؟!
گفت: عزیزم در مثل جای مناقشه نیست.
گفتم: آره آقا،
آیا ایشون
واقعاً مرد کهن هست.
با عصبانیت گفت:
منظورت اینه که من گاو نَرم؟
▪︎گفتم: آقا در مثل جای
مناقشه نیست.
گفت: حیف که اون تَرکههای قدیم رو ازمون گرفتن،
وگرنه حالیت میکردم.
گفتم: خدا خر را شناخت
شاخش نداد.
با عصبانیت گفت: به من گفتی خر؟
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت: به من توهین کردی؟
من سی ساله تو این مدرسهام
هیچ کس اندازه من اینجا نبوده.
گفتم: آب زیاد یه جا بمونه میگَنده.
با عصبانیت گفت:
من دیگه نمیتونم تحمل کنم.
به یکی از دانش آموزاناشاره کرد، پاشو برو
بگو آقای ناظم بیاد.
گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.
گفت: بذار آقای ناظم بیاد،
میگم اخراجت کنه.
گفتم: به حرف گربه سیاه بارون نمیاد.
معلم داشت
از عصبانیت خفه میشد که
ناظم اومد و ماجرا را براش گفتیم.
آقای ناظم به من گفت:
محمد صد بار نگفتم
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه؟
یهو معلم گفت:
آقای ناظم به من گفتی گربه؟
ناظم گفت:
در مثل جای مناقشه نیست
برادر، من خودم بیست سال معلم بودم، بهترین شاگردها رو پرورش دادم.
معلم گفت: خب دیگه. انگور خوب نصیب شغال میشه.
ناظم گفت: به من گفتی شغال؟
معلم گفت: در مثل جای مناقشه نیست.
خلاصه دعوایی شد بیا و ببین.
کار بیخ پیدا کرد و قضیه به دادگاه کشید.
من رو هم به عنوان شاهد احضار کردن.
داخل دادگاه، کسی که پشت میز نشسته بود، شروع کرد به نصیحت آقا معلم و آقای ناظم.
گفت: آقایون، شما فرهنگی هستید، تحصیلکرده هستید. خودتون میدونید در مثل جای مناقشه نیست. اصلاً حرف باد هواست. آدم نباید با یه حرف ساده اینقدر ناراحت بشه که.
یهو آقای ناظم گفت: ایول. منم از اول همین رو میگفتم.
اون آقایی که پشت میز نشسته بود گفت:
من مسئول نیستم. ایشون مسئول پرونده شما هستن.
بعد به آقایی که کنار دستش نشسته بود اشاره کرد.
آقای ناظم هم گفت: حالا چه فرقی میکنه؟ سگ زرد برادر شغاله.
یهو آقای مسئول و مرد بغلدستیش با عصبانیت گفتن: به من گفتی شغال؟
بعد آقای مسئول به مرد بغلدستیش گفت: آقای محترم، به شما گفتن سگ زرد.
اون آقا هم گفت: نخیر آقای مسئول. سگ زرد رو با شما بودن. شما چشم نداری ببینی منم تا چند ماه دیگه مسئول میشم.
اقای مسئول پوزخندی زد و گفت: شتر در خواب بیند پنبهدانه.
اون آقا گفت: به من گفتی شتر؟ گزارش کنم به مقامات؟
مسئول گفت: برادر من در مثل جای مناقشه نیست.
یهو عصبانی شدم و گفتم: آقایون از سنتون خجالت بکشید.
دو تا حقوقدان و دو تا فرهنگی افتادید به جون هم.
شما باید الگوی جوونهای این مملکت باشید.
اون وقت از مردم چه انتظاری دارید؟
شما نمیدونید هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟
آقای مسئول گفت: احسنت.
احسنت به این پسربچهی باهوش.
گفتم: چه فایده؟
هرچی میگم انگار یاسین تو گوش خر میخونم.
*خلاصه*
الآن تو بازداشتگاه دارم به اژدر سه دست، حالی میکنم که وقتی وارد بازداشتگاه شدم و گفتم ما هم رفتیم قاطی باقالیها، مَثَل گفتم.
اما حالیش نمیشه که نمیشه. یقهام رو گرفته و میگه: به من گفتی باقالی.
حالا خر بيار و باقالی بار کن.
۴.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.