زندگی من
زندگی من
پارت۱۰
رفتیم اتاقارو گرفتیم و
پانلئو
محراشاد
اتوسامیر
المیرضا
ممدومهدیس رفتن تو اتاقای خودشون
منو دیانا موندیم
دیانا:خب..
ارسلان:خب که خب بریم اتاق
رفتیم اتاق وسایلامونو گذاشتیم گفتیم یکم بخوابیم
دیانا:لباسامو عوض کردمو رو تخت دراز کشیدم صبر کردم تا ارسلان بیاد
ارسلان:لباسامو عوض کزدم رفتم رو مبل نشستم
دیانا:نمیخوای بیای بخوابی
ارسلان:بیام اونجا بخوابم
دیانا:نه پس بیارو...الله اکبر
ارسلان:😂اوکی اومدم
گرفتیم یکی دوساعت خوابیدیم موقعی که چشامو باز کردم دیدم دیانا تو بغلمه ولی گفتم همونجوری بمونیم دوباره خوابیدم
دیانا از خواب پرید
همون لحضه در خورد صدای پانیذورضا اومد:سلامم چطورید الوو دیانا(بچه ها نمیدونستن این دوتا تو یه اتاقن)
دیانا:ارسلان پاشو پاشو پانیذورضان
ارسلان:باش پاشدم رفتم تو دستشویی
دیانا:موهامو شونه کردم اومدم درو باز کردم
پانیذ:سلام قشنگم
لئو:سلام
دیانا:سلام چی میخواید
پانیذ:هیچی ممد گفت بریم فیلبرداری گفت بچهارو جمع کنیم راستی میدونی اتاق ارسلان کجاس؟
دیانا:اممم نه بابا چرا باید بدونم
اوکی برید ماام میایم منظورم اینکه منم میام
لئو:اوکی فعلا منتظریم
دیانا:😅خدافظ.
رفتن ارسلان بیا بیرون
ارسلان:اومدم بیرون. خوبی من میرم دوش بگیرم
دیانا:منم میام
ارسلان:اوکی بیا
رفتیم دوش گرفتیم دیانا دستاشو گذاشت رو سینه ام با این کارش تحریک شدم منم کمرشو گرفتم لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردم بع مکیدن
اونم همراهیم کرد منم گردنشو خوردم و بعدش اومدیم بیرون
دیانا:ارسلااان(دقیقا با لحنی که میدونید)
ارسلان:جانم
دیانا:ترقوه هام کبود شد الان معلوم میشه هرچی بپوشم
ارسلان:خب این هودیتو بپوش
دیانا:هوا گرمه
ارسلان:این شلوار کارگوتو بپوش با این کراپ و این شومیز منم اینارو میپوشم(عکس تو اسلاید پست بعدی )
دیانا:اوکی ارسلان یعنی الان ما رلیم
ارسلان:من دوست دارم ولی تورو نمیدونم
دیانا:منم دوست دارم پس رلیم ولی نامزدت
ارسلان:اون سرش گرمه
دیانا:😕اوکی
#hasti
رفتم پیش مامانم باهاش زندگی کردم رفتم اونجا سرکار
یه رو یه پسره اومد خواست کنار الت تناسلیشو میخواست تتو کنه و منو تحریک کرد و شروع کردیم و بعداز چندهفته ما رل شدیم(داستانو میبینید)اصلا ارسلانو دوست نداشتم دیگه دلمو زده بود ولی سهیل خیلی جذاب بود
بفرمایید تا فردا صبر کنید ۴تا پارت دیگه میزارم براتون
پارت۱۰
رفتیم اتاقارو گرفتیم و
پانلئو
محراشاد
اتوسامیر
المیرضا
ممدومهدیس رفتن تو اتاقای خودشون
منو دیانا موندیم
دیانا:خب..
ارسلان:خب که خب بریم اتاق
رفتیم اتاق وسایلامونو گذاشتیم گفتیم یکم بخوابیم
دیانا:لباسامو عوض کردمو رو تخت دراز کشیدم صبر کردم تا ارسلان بیاد
ارسلان:لباسامو عوض کزدم رفتم رو مبل نشستم
دیانا:نمیخوای بیای بخوابی
ارسلان:بیام اونجا بخوابم
دیانا:نه پس بیارو...الله اکبر
ارسلان:😂اوکی اومدم
گرفتیم یکی دوساعت خوابیدیم موقعی که چشامو باز کردم دیدم دیانا تو بغلمه ولی گفتم همونجوری بمونیم دوباره خوابیدم
دیانا از خواب پرید
همون لحضه در خورد صدای پانیذورضا اومد:سلامم چطورید الوو دیانا(بچه ها نمیدونستن این دوتا تو یه اتاقن)
دیانا:ارسلان پاشو پاشو پانیذورضان
ارسلان:باش پاشدم رفتم تو دستشویی
دیانا:موهامو شونه کردم اومدم درو باز کردم
پانیذ:سلام قشنگم
لئو:سلام
دیانا:سلام چی میخواید
پانیذ:هیچی ممد گفت بریم فیلبرداری گفت بچهارو جمع کنیم راستی میدونی اتاق ارسلان کجاس؟
دیانا:اممم نه بابا چرا باید بدونم
اوکی برید ماام میایم منظورم اینکه منم میام
لئو:اوکی فعلا منتظریم
دیانا:😅خدافظ.
رفتن ارسلان بیا بیرون
ارسلان:اومدم بیرون. خوبی من میرم دوش بگیرم
دیانا:منم میام
ارسلان:اوکی بیا
رفتیم دوش گرفتیم دیانا دستاشو گذاشت رو سینه ام با این کارش تحریک شدم منم کمرشو گرفتم لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردم بع مکیدن
اونم همراهیم کرد منم گردنشو خوردم و بعدش اومدیم بیرون
دیانا:ارسلااان(دقیقا با لحنی که میدونید)
ارسلان:جانم
دیانا:ترقوه هام کبود شد الان معلوم میشه هرچی بپوشم
ارسلان:خب این هودیتو بپوش
دیانا:هوا گرمه
ارسلان:این شلوار کارگوتو بپوش با این کراپ و این شومیز منم اینارو میپوشم(عکس تو اسلاید پست بعدی )
دیانا:اوکی ارسلان یعنی الان ما رلیم
ارسلان:من دوست دارم ولی تورو نمیدونم
دیانا:منم دوست دارم پس رلیم ولی نامزدت
ارسلان:اون سرش گرمه
دیانا:😕اوکی
#hasti
رفتم پیش مامانم باهاش زندگی کردم رفتم اونجا سرکار
یه رو یه پسره اومد خواست کنار الت تناسلیشو میخواست تتو کنه و منو تحریک کرد و شروع کردیم و بعداز چندهفته ما رل شدیم(داستانو میبینید)اصلا ارسلانو دوست نداشتم دیگه دلمو زده بود ولی سهیل خیلی جذاب بود
بفرمایید تا فردا صبر کنید ۴تا پارت دیگه میزارم براتون
۷.۱k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.