part14
#part14
_جاان ن ممنون لازم نیس+نگران نباش دوسه تادیگه از هموطنات تو خونه ما پناهندن توام روش و خندم گرفت خدایی خونمون شده پناهگاه دخترای ایرانی ککک دیدم داره گیج نگام میکنه که گفتم:بلند شو دیگه_بب باشه+راستی اسمت چیه_مانیا+اسماتون چراانقد سخته ولی شبیه لیریک یکی از اهنگامونه مانی مانی مانی 😂😂
+ولی اینکه اهنگ بی تی اسع صبرکن ببینم ویکم بادقت نگام کردبعد انگار تازه فهمید_ههه جی سریع دستمو گذاشتم رودهنش+اره اره ولی تابلو نکن دخترخوب سرشو تکون دادکه دستمو برداشتم+وای باورو نمیشه خیلی موشحالم اصلا دیگه دردم یادم رفت دیگه اصلا دردی ندارم خندیدموگفتم:ارمی مانیا:معلومه شیش ساله +اووپس توام خیلی ساله بلند شو که بریم مانی:ولی چرا گفتی چند تا از هموطنام خونتونن+اا قصش مفصله حالا بیابریم میفهمی خلاصه بلند شدوچمدونش همونجایی که تصادف کرده بودرفتیم برش داشتیموامدیم خونه درو بازکردمو گفتم بره تومانیا:ممنون جلورفتومنم پشت سرش تا به حال رسیدیم دیدم اینا همشون ریختن سره همو دارن بالشت بازی میکنن حتی نامجونو جین که مثلابزرگای مجلسن بایدبقیرو بشونن سره جاشونم دارن بازی میکنن دوتا بالشتم پاره کرده بودنوهمه جا پره پرمرغ بوداوضاع وخیمی بودکه یهو ته متوجه ما شدتهته:اوه هیونگ ام..حرفش نصفه تو دهنش موندو مات به مانیا نگاه میکرد که بقیم برگشتن بهمون نگاه کردن همشون کپ کردن جیمین:عااهیونگ تورفتی لیریکو بیاری باخودت دختر اوردی کوک:من میگم این هیونگ چند روزه مشکوکه ها شما میگین ن+بچه دهنتو ببندقصه داره نامجون:کوبیا ببینم چیشده چرا پاش شکسته کوکو:اَاااره چرا من ندیدم جیمین:چون ت کوری کوک:جیمین شی میام بازمیزنمتاجیمین:تونستی بیا بزن+ااه بسه دیگه مانیا برو بشین اونجا مانیا:ممنون اروم اروم رفتیم نشستیمو براشون همه چیرو گفتیم همشون گفتن کاره خوبی کردم شوگا:ولی دقت کردین خونمون شده پناهگاه ایرانیاتا اینو گفت هممون پوکیدیم از خنده بین دخترا فقط رستانبود+بچهها رستا کورستا:من اینجام خب بعد یه کتک مفصل یه قهوه میچسبه برگشتم که دیدم سینی پره قهوه دستشه و داره میادرستا:سلام هیونگ+سلام رستاشی خوبیرستا:ممنون سینیرو که گذاشت روی میزیهو چشمش افتاد به مانیاویهو گرد شدرستا:مانیااا.مانیا:رستاییی وای خودتی رستا پرید بغلش کرد وات اینا همو میشناسن کوک:عاارستاشی شما همومیشناسین رستا:اره از بچگی باهم بزرگ شدیم همسایه های بغل به بغل هم بودیم مگه میشه نشناسمش ته ته:اووچه جالب چه تصادفی بوده پس هیونگ +اره انگاری رستا:ت اینجا چیکار میکنی مانیا:با جیهوپ شی تصادف کردم رستا:تصادفف کاری شدی خوبی مانیا:اره فقط پام شکست رستا:اَاامن چرا پاتو ندیدم جیمین از اونورانگشت اشارسو طرفش گرفتو..
_جاان ن ممنون لازم نیس+نگران نباش دوسه تادیگه از هموطنات تو خونه ما پناهندن توام روش و خندم گرفت خدایی خونمون شده پناهگاه دخترای ایرانی ککک دیدم داره گیج نگام میکنه که گفتم:بلند شو دیگه_بب باشه+راستی اسمت چیه_مانیا+اسماتون چراانقد سخته ولی شبیه لیریک یکی از اهنگامونه مانی مانی مانی 😂😂
+ولی اینکه اهنگ بی تی اسع صبرکن ببینم ویکم بادقت نگام کردبعد انگار تازه فهمید_ههه جی سریع دستمو گذاشتم رودهنش+اره اره ولی تابلو نکن دخترخوب سرشو تکون دادکه دستمو برداشتم+وای باورو نمیشه خیلی موشحالم اصلا دیگه دردم یادم رفت دیگه اصلا دردی ندارم خندیدموگفتم:ارمی مانیا:معلومه شیش ساله +اووپس توام خیلی ساله بلند شو که بریم مانی:ولی چرا گفتی چند تا از هموطنام خونتونن+اا قصش مفصله حالا بیابریم میفهمی خلاصه بلند شدوچمدونش همونجایی که تصادف کرده بودرفتیم برش داشتیموامدیم خونه درو بازکردمو گفتم بره تومانیا:ممنون جلورفتومنم پشت سرش تا به حال رسیدیم دیدم اینا همشون ریختن سره همو دارن بالشت بازی میکنن حتی نامجونو جین که مثلابزرگای مجلسن بایدبقیرو بشونن سره جاشونم دارن بازی میکنن دوتا بالشتم پاره کرده بودنوهمه جا پره پرمرغ بوداوضاع وخیمی بودکه یهو ته متوجه ما شدتهته:اوه هیونگ ام..حرفش نصفه تو دهنش موندو مات به مانیا نگاه میکرد که بقیم برگشتن بهمون نگاه کردن همشون کپ کردن جیمین:عااهیونگ تورفتی لیریکو بیاری باخودت دختر اوردی کوک:من میگم این هیونگ چند روزه مشکوکه ها شما میگین ن+بچه دهنتو ببندقصه داره نامجون:کوبیا ببینم چیشده چرا پاش شکسته کوکو:اَاااره چرا من ندیدم جیمین:چون ت کوری کوک:جیمین شی میام بازمیزنمتاجیمین:تونستی بیا بزن+ااه بسه دیگه مانیا برو بشین اونجا مانیا:ممنون اروم اروم رفتیم نشستیمو براشون همه چیرو گفتیم همشون گفتن کاره خوبی کردم شوگا:ولی دقت کردین خونمون شده پناهگاه ایرانیاتا اینو گفت هممون پوکیدیم از خنده بین دخترا فقط رستانبود+بچهها رستا کورستا:من اینجام خب بعد یه کتک مفصل یه قهوه میچسبه برگشتم که دیدم سینی پره قهوه دستشه و داره میادرستا:سلام هیونگ+سلام رستاشی خوبیرستا:ممنون سینیرو که گذاشت روی میزیهو چشمش افتاد به مانیاویهو گرد شدرستا:مانیااا.مانیا:رستاییی وای خودتی رستا پرید بغلش کرد وات اینا همو میشناسن کوک:عاارستاشی شما همومیشناسین رستا:اره از بچگی باهم بزرگ شدیم همسایه های بغل به بغل هم بودیم مگه میشه نشناسمش ته ته:اووچه جالب چه تصادفی بوده پس هیونگ +اره انگاری رستا:ت اینجا چیکار میکنی مانیا:با جیهوپ شی تصادف کردم رستا:تصادفف کاری شدی خوبی مانیا:اره فقط پام شکست رستا:اَاامن چرا پاتو ندیدم جیمین از اونورانگشت اشارسو طرفش گرفتو..
۷.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.