درختی پیر

درختی پیر
شکسته خشک تنها گم
نشسته در سکوت وهمناک دشت
نگاهش دور
فسرده در غروب مرده ی دلگیر
و هنگامی که بر می گشت
کلاغی خسته سوی آشیان خویش
غم آور بر سر آن شاخه های خشک
فروغ واپسین خنده خورشید
شد خاموش
#شعر #دکلمه #ترانه #هوشنگ_ابتهاج #رشت
دیدگاه ها (۳)

با من بی کَس تنها شده یارا تو بمانهمه رفتند از این خانه خدا ...

در من کسی پیوسته می گریداین من که از گهواره با من بوداین من ...

خانه دلتنگ غروبی خفه بودمثل امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چرا...

پرتو شعله عصیان زمانی سایههرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط