در من کسی پیوسته می گرید

در من کسی پیوسته می گرید
این من که از گهواره با من بود
این من که با من
تا گور همراه است
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
همزاد ِ خون در دل
ابری ست بارانی
ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد
ابری که در من
یکریز می بارد
شب های بارانی
او با صدای گریه اش غمناک می خواند
رودی ست بی آغاز و بی انجام
با های های گریه اش در بی کران ِ دشت می راند
پیری حکایت گوست
کز کودکی با خود مرا می برُد
#هوشنگ_ابتهاج #شعر #غزل #فارسی #ادبیات #شهریار #شاعر
دیدگاه ها (۰)

با من بی کَس تنها شده یارا تو بمانهمه رفتند از این خانه خدا ...

درختی پیرشکسته خشک تنها گمنشسته در سکوت وهمناک دشتنگاهش دورف...

ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط