بازی هر روزه مان بود

بازی هر روزه مان بود ،
من و تو: گرگم و گله میبرم.
تو و من:چوپون دارم نمیزارم.
یادم لبریز تنفر از تصویر مبهم پسرکی است
که کاش چوپانم نبود.
نبود و تو میبردی مرا.
نبود و من می بردم تو را.
کجایی؟
باد ما را برد.
در کدام جنگل ،گرگی؟
در کدام چمنزار گوسفند؟
من اینجایم،
چوپان خاطره هایی که شعر می شود به یادت
دیدگاه ها (۱)

اینطوری که نمیشود!اصلا چه کاریست هرشب،هرشب به تو فکر کنم، وق...

ببخش مرا که برای نگاهت کافی نبوده ام ببخش اگر دستانم ، برای...

می خواهم بگذرم از هر آنچه که تو ندیدی و من احساس کردم... تو ...

‏- میخوای برات قصه ای تعریف کنم که آخرشو نمیدونم ؟+ تعریف کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط