ببخش مرا که برای نگاهت کافی نبوده ام

ببخش مرا که برای نگاهت کافی نبوده ام
ببخش اگر دستانم ،
برای نگاه داشتنت کوچک بود
ببخش مرا اگر در قلبم جا شدی
و دیگر برای هیچ جا نبود
اکنون که مرده ام مرا ببخش
اکنون که عاشقم مرا ببخش
ببخش مرا به خاطر تمام لبخند هایت که عاشقم کرد
و به خاطر تمام اشکهایم که گرفتارت کرد
ببخش اگر آنقدر با تو هم درد شدم تا درد هایت زیاد شد
اکنون که دیگر نیستم مرا ببخش!
اکنون که از یاد برد ه ای با تو زیسته ام مرا ببخش
مرا ببخش اگر نامت را زیاد می خواندم
و یا اگر زیاد در پیش تو می ماندم
آنقدر که حوصله ات را سر میبردم ..
اکنون که نمی خندم مرا ببخش ...
اکنون که دیگر هیچگاه اشکی ندارم مرا ببخش!!
دیدگاه ها (۱)

هنــــــــوز منتظـــــرم...!!!وســط یک شـــب تابستــــانی که...

اینطوری که نمیشود!اصلا چه کاریست هرشب،هرشب به تو فکر کنم، وق...

بازی هر روزه مان بود ،من و تو: گرگم و گله میبرم.تو و من:چوپو...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط