عشقی ز زیبا و درخشان

عشقی ز زیبا و درخشان
پارت ۱۰
از زبان نویسنده
سونیک و تیلز هنوز همدیگر رو بغل میکردند که یهو یه پیام به گوشی ی سونیک میاد
سونیک تیلز رو میکشه کنار
سونبک؛ ببخشید یه پیام برام اومده ببینم چیه
تیلز:اشکال نداره
سونیک پیام رو باز کرد
پیام از طرف امی بود
امی: سلام دلم برات تنگ شده کجا قرار بزاریم؟
سونیک جوابشو میده: باشه تو سینما چطوره؟
امی؛ باشه ساعت ۸شب چطوره؟
سونیک؛ باشه
امی: میبینمت
سونیک؛ فعلا👋
سونیک گوشی رو تو جیبش گذاشت
تیلز؛ با کی چت کردی که نیشت بازه؟🤨
سونیک: به امی فقط احوال پرسی کردیم
سونیک؛ بیا داخل نمیخوام بچم خسته شه
تیلز؛ نه خسته نمیشه
سونیک: بیا دیگه لج نکن
تیلز؛ باشه
سونیک دست تیلز رو میگیره و میبردش داخل خونش
سونیک تیلز راهی به مبل میکنه
تیلز رو مبل با سونیک میشینه
سونیک؛ 😊
تیلز؛🥰
سونیک دستشو روی پایین شکم تیلز میزاره(🌚)
تیلز سرخ میشه
تیلز؛ س-سونیک؟!
سونیک؛ چیه؟!
تیلز؛ چرا دستتو رو شکمم گذاشتی؟!
سونیک: اجازه ندارم بچمو حس کنم با دستم مادرش؟
تیلز؛ نه منظورم این نیست
سونیک: پس چی؟
تیلز؛ فقط پرسیدم چیزی نیست
سونیک سرشو روی پاهای تیلز میزاره
تیلز بیشتر سرخ میشه
سونیک همچنان سرش روی پاهای تیلز بود گوشش روی پایین شکم تیلز بود
سونیک زیرلب؛ میتونم بچه رو حس کنم
تیلز؛ ام میشه بس کنی؟
سونیک: مشکلیه؟😶
تیلز: خوابم میاد
سونیک میشینه و دستش رو روی پایین شکم تیلز گذاشت
سونیک؛ بخواب من مراقب هر دوتون هستم
تیلز: باشه
تیلز چشاشو بست و سرش رو روی شونه ی سونیک جا میده
سونیک یکی از دستاشو دور تیلز میزاره و یکی از دستاش روی شکم تیلز نگه داشت
ادامه دارد....
نویسنده؛ نظر؟!
دیدگاه ها (۱۴)

عکس فصل دومم عشقی ز زیبا و درخشان گم نکنی

عشقی ز زیبا و درخشانفصل دوم پارت اولاز زبان نویسندهساعت ۲ظهر...

عشقی ز زییا و درخشانپارت ۹از زبان نویسندهتیلز روی تختش میشین...

عشقی ز زیبا و درخشانپارت ۸از زبان نویسندهسونیک در حال گریه ر...

تحت تعقیب

part 19🦋-خوشحالم خوشت اومده & شما نمیشینین؟-چرا{صندلی رو کشی...

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط