من و تو

من و تو
Part30

ا. ت ویو ماشین
تو ماشین بودیم داشتیم میرفتیم.....  لباس بخریم
رسیدیم و کلی گشتیم قرار بود 2 روز دیگه عروسی کنیم و باید کلی مهمون دعوت کنیم و خلاصه کلی کار داریم

کوک: این خوبه ها

ا. ت : نه پایینش رو دوست ندارم  این یکی واییییی توروخدا

کوک: نه

ا. ت: چرااا من خیلی دوسش دارم

کوک: چون وسطش بازه و سینه هات می علوم میشه ی چیز دیگ انتخواب کن

ا. ت: اوفف باشه بابا این چی

کوک : اوممم برو بپوشم ببینمت فکر کنم بهت بیاد

ا. ت: عررررر باشه رفتم

کوک: ا. ت رفتو منم تلفنم روزنامه خورد پدرم بود قبلا درمورد همه چیز بهش گفته بودم داشتیم درمورد تالار و این چیزا صحبت میکردیم که یهو اوت اومد وای که چقدر زیبا شده بود تا چند ثانیه فقط نگاش میکردم کی فکر میکرد ماز مدرسه به اینجا برسیم حس قشنگی بود واقا داشتم نگاش میکردم که صدای بابام از پشت تلفن رو شنیدم

ب. ک: الو. الو. کوک چیشد ا. لو

کوک: ا.. الو ببخشید بابا من بهت زنگ میزنم قط کردم که ا. ت گفت

ا. ت: چیه خوشگل ندیدی

کوک: چرا دیدم ولی این خوشگل فرق داره

ا. ت( با خنده های ریز)  واااا تو دیوانه ای خخ

کوک: اره دیونم دیونه تو

ا. ت :اهههه بس دیگه میخوای اشکمو دراری حالا ولش کن خوبه اوکی لباسه

کوک: خیلی خوشگل ترت کرده

ا. ت : اخ جون نننننن پس همین

کوک: اره ....
دیدگاه ها (۰)

Part14یونگی ویو ا.تو بغل کردم گذاشتمش رو تخت کفشاشو دراوردم ...

ادامهpart14 ا.ت: اه ...مامانم اروم باش بزار فیلممو ببینم یون...

من وتو Part29ویو صبح کوکبا افتابی که به چشمم میخورد از خواب ...

چقدر حمایتاتون کمه خدایی🥲

"سرنوشت" p,17...ا/ت : یعنی باهم.... اهم اهم .؟.کوک : آره( خن...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط