تا نگاهم سمت چشمانت کمی تنظیم شد

تا نگاهم سمت چشمانت کمی تنظیم شد
ناگهان چشمان من در چشم تو تعمیم شد
مثل یک نقاش ماهر با قلم مویی نفیس
نقش زیبای تو بر روی تنم ترسیم شد

آنچنان هرم تنت بر جان من تاثیر کرد
زخمهای کهنه ام هم یک به یک ترمیم شد
تا به آغوشت رسیدم ناگهان قلبم گرفت
لمس اندامت برایم گوییا تحریم شد

تا نفسهای تو را دیدم نفس بند آمد و...
بغض من یکباره در بین گلو تسلیم شد
بت پرستم کردی و اینگونه درگیرت شدم
عشق من بین خدا و عشق تو تقسیم شد
عشق زیبای تورا اسطوره کردم در جهان
اینچنین عاشق شدن بر عاشقان تفهیم شد
دل که نه، در راه تو من شیره جان میدهم
کل اجزای تنم در پای تو تقدیم شد....
دیدگاه ها (۵)

فقط خدا می داند که...چه دوستت دارم هایی؛چه دلم برایت تنگ شده...

ᴛʜᴇ ᴡᴏʀʟᴅ ɪs ᴘᴀɪɴᴛᴇᴅ ᴡɪᴛʜ ᴛʜᴇ ᴄᴏʟᴏʀs ᴏғ ᴛʜᴇ ʟɪᴇ..🌵 جهان نقاش...

زندگی نداره ارزششو جدی بگیری هر تِزِشو

در کودکی برایمان قصه میخواندند تاخواب‌مان ببرد ، خوابمان هم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط