مدتی در قلب من بودی و حالا در سرم

مدتی در قلب من بودی و حالا در سرم!
کار سختی نیست.... تنها جا به جایت می کنم

بعد از این گاهی سلامی، گوشه چشمی، خنده ای
شکر ایزد! در همین حد هم قناعت می کنم

من نه جلادم! نه زندانبان، کسی هم نیستم
چون خودت می خواستی، باشد! رهایت می کنم

لب به دندان می گزم،.... پنهان بماند راز تو
بیش از این چیزی نمی گویم، رعایت می کنم

پیش من خوشبخت بودی، بعد از این هم سعی کن
لااقل خوشبخت تر باشی، دعایت می کنم
دیدگاه ها (۱)

آمدی قصه ببافی که موجّه بروی؟؟ در نزن ، رفته ام از خویش!! کس...

یک نگاه مهربان، ما را بس استپرتویی از آسمان، ما را بس استما ...

هَوَس یا عشق ؟ یا عادت ؟ کدامَش ؟هرآنچه دوست داری تو بنامَشو...

شکست ها و نگرانی هایت را رها کن...خاطراتت رانمیگویم دور بریز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط