چند پارتی یونگی(وقتی بچتون براش اضافی بود)
چند پارتی یونگی(وقتی بچتون براش اضافی بود)
ویو ا٫ت: داشتم به یوجین و سنا غذا میدادم بچه های هفت ساله منو یونگی سنا.یونگی گفت فقط به پسر میخواسته اما سنا هم وارد زندگیمون شد یونگی همیشه باهاش سرده و فقط به یوجین اهمیت میده و فقط برای یوجین اسباب بازی میخره و باهاش بازی میکنه اما همیشه همینطور میمونه؟
علامت ات+
ع.ل.یونگی×
ع.ل.یوجین*
ع.ل.سنا÷
یونگی اومد داخل خونه
×سلام ات
+سلام
× پسر بابا حالت چطوره خوبی غذا خوردی؟سنا اذیتت نکرده؟
*نه بابایی سنا مهربونه اذیتم نمیکنه
یونگی با به قيافه عصبانی به سنا نگاه کرد و رفت تو اتاق ات رفت پیش سنا و یچیزی که واسش خریده بودو بهش داد و رفت تو اتاق
+این وضعو دیگه نمیتونم تحمل منم یونگی
×کدوم وضعو عشقم
+چرا انقد باهاش سردی اونم بچته بخدا اونم آدمه (افتاد زمین و داره گریه میکنه)
×(دستشو میگیر و بلندش میکنه)ات ترو خدا گریه نکن من طاقت اشکاتو ندارم اون ...اونو میدم به پرورشگاه
+پس چطوری طاقت زجه زدنای این بچه رو داری ؟مین یونگی اگه قرار باشه اونو ببری پرورشگاه من از این خونه میرم دیگه هم برنمیگردم تا اون موقع که تصمیم گرفتی با من و این بچه حرف نزن
ات رفت بیرون
ویو شوگا:من تا حالا اتو این جوری ندیدم خیلی جدی با نگاهی پراز غم و اشک و سرد نمیدونم کارم درسته با نه اما اون اضافیه
ویو ا٫ت: داشتم به یوجین و سنا غذا میدادم بچه های هفت ساله منو یونگی سنا.یونگی گفت فقط به پسر میخواسته اما سنا هم وارد زندگیمون شد یونگی همیشه باهاش سرده و فقط به یوجین اهمیت میده و فقط برای یوجین اسباب بازی میخره و باهاش بازی میکنه اما همیشه همینطور میمونه؟
علامت ات+
ع.ل.یونگی×
ع.ل.یوجین*
ع.ل.سنا÷
یونگی اومد داخل خونه
×سلام ات
+سلام
× پسر بابا حالت چطوره خوبی غذا خوردی؟سنا اذیتت نکرده؟
*نه بابایی سنا مهربونه اذیتم نمیکنه
یونگی با به قيافه عصبانی به سنا نگاه کرد و رفت تو اتاق ات رفت پیش سنا و یچیزی که واسش خریده بودو بهش داد و رفت تو اتاق
+این وضعو دیگه نمیتونم تحمل منم یونگی
×کدوم وضعو عشقم
+چرا انقد باهاش سردی اونم بچته بخدا اونم آدمه (افتاد زمین و داره گریه میکنه)
×(دستشو میگیر و بلندش میکنه)ات ترو خدا گریه نکن من طاقت اشکاتو ندارم اون ...اونو میدم به پرورشگاه
+پس چطوری طاقت زجه زدنای این بچه رو داری ؟مین یونگی اگه قرار باشه اونو ببری پرورشگاه من از این خونه میرم دیگه هم برنمیگردم تا اون موقع که تصمیم گرفتی با من و این بچه حرف نزن
ات رفت بیرون
ویو شوگا:من تا حالا اتو این جوری ندیدم خیلی جدی با نگاهی پراز غم و اشک و سرد نمیدونم کارم درسته با نه اما اون اضافیه
۳.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.