وقتی بچتون براش اضافی بود پارت دوم
وقتی بچتون براش اضافی بود .پارت دوم.
چند روزگذشته و ات هنوزم با یونگی سرد بود تا اینکه خواستن با بچه ها به پارک برن
توی پارک
*مامان بابا این قاصدکارو نگاه بیاین هرکدوم یه آرزو کنیم
÷مامان اینجا دیگه قاصدک نیست من نمیتونم آرزو تونم
+ چرا مامان بیا باهم آرزو کنیم با این قاصدک
÷آخجون ملسی
هر چهار تاییمون آرزو کردیم یوجین رفت بازی کنه اما سنا روی پاهای ات نشسته بود
سنا چه آرزویی کردی
÷مامان گوشتو بیار (من آرزو کردم که بابا دوسم داشته باشه)
(با چیزی که گفت بغض گلومو چنگ زد اما نشون ندادم)
+ آفرین مامان حالا برو بازی کن
×ات عزیزم چرا بغض کردی
+سنا..
×چی گفت مگه
آرزو کرده که تو یه بارم که شده دوستش داشته باشی این چیز بزرگیه؟نه ولی تو نتونستی همین چیز کوچیکو بهش بدی
چند روزگذشته و ات هنوزم با یونگی سرد بود تا اینکه خواستن با بچه ها به پارک برن
توی پارک
*مامان بابا این قاصدکارو نگاه بیاین هرکدوم یه آرزو کنیم
÷مامان اینجا دیگه قاصدک نیست من نمیتونم آرزو تونم
+ چرا مامان بیا باهم آرزو کنیم با این قاصدک
÷آخجون ملسی
هر چهار تاییمون آرزو کردیم یوجین رفت بازی کنه اما سنا روی پاهای ات نشسته بود
سنا چه آرزویی کردی
÷مامان گوشتو بیار (من آرزو کردم که بابا دوسم داشته باشه)
(با چیزی که گفت بغض گلومو چنگ زد اما نشون ندادم)
+ آفرین مامان حالا برو بازی کن
×ات عزیزم چرا بغض کردی
+سنا..
×چی گفت مگه
آرزو کرده که تو یه بارم که شده دوستش داشته باشی این چیز بزرگیه؟نه ولی تو نتونستی همین چیز کوچیکو بهش بدی
- ۵.۳k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط