📚برشی از کتاب
📚برشی از کتاب
به این فکر میکردم که دیگر قیافه ام باید چقدر افتضاح باشد که حتی آقای اشنک هم راضی شده که به هستیِ من آتش بکشد.
روزها میگذشت و من فقط گریه میکردم. از خودم بدم می آمد که چقدر احمق بودم که خیال می کردم خیلی جذاب و زیبا هستم.
جلوی آیینه به خودم نگاه کردم، چیزِ وحشتناکی اتفاق افتاده بود، من زیبا نبودم، یک دخترِ بلوند نخراشیده و زمخت دیدم.
داشتم از نگاه آقای زانوک به خودم نگاه میکردم و آنچه که او می دید را دیدم، دختری که انقدر اشکال بزرگی دارد که نمیتواند به عنوان هنر پیشهای حرفه ای در فیلم ها ظاهر شود.
📕کتاب:داستانِ من
✍🏻اثر:#مریلین_مونرو
📚#معرفی_کتاب
#بریده_ای_از_کتاب
#شعرو_ادبیات
#read_a_book
#wisgoon
به این فکر میکردم که دیگر قیافه ام باید چقدر افتضاح باشد که حتی آقای اشنک هم راضی شده که به هستیِ من آتش بکشد.
روزها میگذشت و من فقط گریه میکردم. از خودم بدم می آمد که چقدر احمق بودم که خیال می کردم خیلی جذاب و زیبا هستم.
جلوی آیینه به خودم نگاه کردم، چیزِ وحشتناکی اتفاق افتاده بود، من زیبا نبودم، یک دخترِ بلوند نخراشیده و زمخت دیدم.
داشتم از نگاه آقای زانوک به خودم نگاه میکردم و آنچه که او می دید را دیدم، دختری که انقدر اشکال بزرگی دارد که نمیتواند به عنوان هنر پیشهای حرفه ای در فیلم ها ظاهر شود.
📕کتاب:داستانِ من
✍🏻اثر:#مریلین_مونرو
📚#معرفی_کتاب
#بریده_ای_از_کتاب
#شعرو_ادبیات
#read_a_book
#wisgoon
۷.۳k
۱۵ مهر ۱۴۰۲