دیشب باز دلم راشست

دیشب باز دلم راشڪستۍ...
اما اینبار تمام توانم براۍ جمع ڪردن تیڪه های شڪسته دلم ڪافۍ نبود...
ڪم آوردم...
جاڹ ڪَندم...
دست وپازدم....
بیچاره دلم...
ڪه دراین تلاش من بیشتر خردشد
اماتوچه؟
توچه ڪردۍ؟؟؟؟
تنهاباگلایه هایت نمڪ بززخمهایم زدۍ
نمۍدانم شاید درشهرتو شڪسته هارا بانمڪ بهم میچسبانند....
درشهرماڪه با اشڪ .......
اگرگذرت برشهرما اُفتاد باچتر بیا
هواۍ شهرما همیشه بارانۍست!!!!!!!
دیدگاه ها (۳)

فرقی نمیکندشیرین باشد یا شهرزادقسمت فرهاد هاهمیشه نرسیدن است...

"گرگی" دست ب خودکشی زد و در وصییت نامه اش نوشته بودپوستم را ...

دلم میخواستمی شد مثل اعضا بدناحساس را هم اهدا کرد اصلاً هر ک...

نمی دانم به تعبیر کدامین خواباز التماس کدامین شب بود نمی دان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط