بارانهمان اتفاق آشنای مشتاق است

❄ ️❄ ️❄ ️


باران...همان اتفاقِ آشنای مشتاق است
همان، صدای دوست داشتنِ مکرر
وَ من
همان محتاجِ بیگانه با عشق
همان آواره ی در مسیرِ هجوم درد.

کاش پیدا شوی
کمی آنطرف تر از رویا
نزدیک به واقعیت ها.
حتی برای یک بار هم که شده
دست مرا بگیری
با من قدم بزنی

قول می دهم عاشقت نشوم
من فقط می خواهم عشق را تجربه کنم
بعد تو ،هر جا که دلت خواست
می توانی بروی...

من هم می گردم یک پنجره پیدا کنم
آشنا با چشم هایم
همدردِ اشک هایم...
وَ بیچاره دلی که
عشق را زیر باران تجربه کند...
دیدگاه ها (۴۵)

هشتاد و هشت قدم پایین تر از کافه خیابانی فرعی ختم میشد به کو...

🔻 ولنتاین است!! اصلاً نگران‌نباشید، نه روز عشق است!!نه روزِ...

همان روزِ اول که آشنا شدیم،قرار گذاشتیم که اگر روزیزبانمان ل...

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازیبشنــود یـک نفـر از نــامــ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط