سلامممممم نظرررر یادتون نرهههه
سلامممممم نظرررر یادتون نرهههه
★ستارگان عاشق★
پارت➋➋
✽سوهو✽
دیگه کارای سهون داشت نگرانم میکرد.چشم پسرا به من بود،هرچی میشد به من میگفتن،آخ چقد بده که من لیدرم.تو این چند روز اخیر سهون خیلی دردسر درست میکرد.تاحالا چندنفرو کتک زده.بیشتر موقع ها صورت و دستش خونیه.الکلم زیاد میخوره.در اتاق باز شد،شیومین و چن آشفته اومدن تو.هردوتاشون شروع کردن به حرف زدن._هی هی یکی یکی حرف بزنین،شیو:باز سهون قاط زده از اتاقش صدای شکستن شیشه میاد.چن:دراتاقشم قفله._کریس کجاس؟ شیو و چن:نمیدونم_اگه اون تو باشه که بدبخته.سریع دوییدم سمت اتاقشون.چند ضربه به در زدم_سهوووووون،بس کنننننن،اوه سهوننننن'منم توروخدا دروباز کننننن&دست از سرم بردارییییین.سویون و بورام و ایون جونگ از اتاقاشون اومدن بیرون،نیازی به سوال پرسیدن نبود،همه این جریانو میدونستن.ایندفعه ضربه خیلی محکم تری زدم.&هیونگ خواهش میکنم برو.ایندفعه صداش نزدیک بود.انگار جلو در بود.هیومین اومد تو خوابگاه،ولی ناراحت بود.شاید تنها کسی که میتونست کمک کنه اون بود.دخترا در گوشش یه چیزایی گفتن.خیلی تعجب کرد و به من نگاه کرد.رفتم سمتش_خواهش میکنم کمکش کن.هیومین:چه کمکی؟من چیکار میتونم بکنم؟_سهون بهت نیاز داره،ما همه اونو دوس داریم اون عضو خانواده ماس،برادر کوچک ما.&اون به یه دختری که نامزد داره احتیاج داره؟_نه اون به دختری که عاشقشه احتیاج داره.چانیول دستشو گذاشت رو شونه م.:و اون دخترهم عاشقشه.صدای شکستن،یه چیز دیگه اومد.
✵هیومین✵
به چشمای پر التماس این پسرا چی بگم،اینا واقعا مثل یک خانواده پشت هم بودن،ایون جونگ هی نیشگون میگرفت.بازم صدای شکستن اومد.سوهو:خواهش میکنم _متاسفم.اومدم برم سمت اتاقم که جلوی پام زانو زد.پسرا خیلی جا خوردن.خودمم تعجب کردم،لیدر اکسو جلوی پام زانو زد!!.نشستم روبروش._باشه لطفا بلند شو.لبخند زد و بلند شد.رفت سمت در با مشتش چند ضربه زد&سهون دروبازکن هیومین اینجاس.چندثانیه گذشت در باز شد..پشت سوهو واستاده بودم.با دیدن وضع وحشتناک اتاق ترسیدم.آینه شکسته بود،پرده ها پاره شده بود،شیشه هایی که رو زمین بود،سهون پاشو گذاشت رو یکی از شیشه ها و جلو در واستاد،بهش نگاه کردم،زیر چشماش سیاه شده بود،دور دست راستش باند پیچیده بود.تو اون یکی دستش یه شیشه الکل بود.سوهو رفت کنار.لبخند زد:به کی اومده.سلام هیومین.بیا بیا تو.باترس به سوهو نگاه کردم.سرشو تکون داد و لب خونی کرد برو.از روی شیشه ها با احتیاط رد شدم،در اتاقو بست و قفل کرد.&اتاقمون قشنگ نیس؟شیشه الکلو انداخت پایین.شبیه دیوونه ها شده بود.اومد طرفم _اینکارا چیه میکنی؟چه فایده ای داره؟&فایده؟نمیدونم _دیگه اینکارارو نکن لطفا،الکل نخور.به خودت آسیب نرسون.دیگه من میرم.اومد جلوم یه قدم رفتم عقب خوردم به دیوار&کجا با این عجله بزار برات قهوه بیارم اممم قهوه دوس داری یا شراب؟_سهون من..باید برم&میدونستی دلم چقد برات تنگ شده؟با دستش موهامو نوازش کرد._برام اهمیتی نداره.خودشو نزدیک تر کرد،گند زدم.&نامزدتو دوس داری؟از من بهتره؟طعم لباتو چشیده؟_س..&میدونی چقدر دلم میخواست بغلت کنم؟میدونی چقدر دلم میخواست کنارم باشی؟_بس کن.دادزد:هــیچــی نمیدوونی.بغض گلومو گرفته بود.سرمو انداختم پائین،چونه مو گرفت و سرمو اوردم بالا.&ناراحت نباش،توکه گناهی نداری،تقصیر این قلبه.محکم با مشت کوبید به قلبش.دستشو گرفتم._سهووون بس کن.قطره اشکم ریخت.سریع اومد جلو و لباشو گذاشت رو لبام.دیوانه وار لبامو میبوسید............
❅چانیول❅
نشسته بودم رو زمین،رو بروی دراتاق.بقیه بچه هام کنار من پخش شده بودن.بکهیون هی جلودر قدم میزد.بعضی موقع ها گوششو میذاشت رو در،ولی سوهو دعواش میکرد._اه بشین دیگه سرگیجه گرفتم.بکی:نیم ساعته که هنوز نیومده بیرون.لوهان:خو چیکار داری؟بکی:تو یکی بیشین سرجات آهوی بی خاصیت.لوهان:عرررراوناهم ازتو نظر نخواستن.بکی:الان شبیه خرا شدی.کای:میشه ساکت شین.لوهان:نه.بکهیون توهم شبیه پاندایی.تاعو:من پاندام،لوهان:ببخشید حواسم نبود.لی:خفه شییین._سوهو حال سهون خوب نیس،فک نکنم خوب باشه که کنارهم باشن،دلمم نمیخواد پس فردا سهونو با یه بچه ببینیم.سوهو:خیلی خوب برین در بزنین.بکهیون سریع حمله ور شد سمت در.دروباز نکردن.بکهیون درو شکوند.سریع پریدم پشت بکی.سر سهون روی پای هیومین بود،سهون خواب بود،هیومین داشت صورتشو نوازش میکرد.اوووف حدس میزدم،با این همه الکلی که خورده غش کنه.سوهو یه بالش برداشت.رفت سمتشون،هیومین از رو زمین بلند شد.سوهو بالشو گذاشت زیر سر سهون.سوهوتشکر کرد،هیومین اومد سمت ما.کشیدم کنار. رفت سمت اتاقش.////
❊ته یون❊
تو کافه تریا با سانی نشسته بودم،بستنیمو اوردن.شروع کردم به خوردنش اممم به به.&ببخشید،سرمو اوردم بالا.سوهو بود،چندتا کتابو گذاشت جلوم.&اینم کتاباتون ممنونم.کتابارو چک ک
★ستارگان عاشق★
پارت➋➋
✽سوهو✽
دیگه کارای سهون داشت نگرانم میکرد.چشم پسرا به من بود،هرچی میشد به من میگفتن،آخ چقد بده که من لیدرم.تو این چند روز اخیر سهون خیلی دردسر درست میکرد.تاحالا چندنفرو کتک زده.بیشتر موقع ها صورت و دستش خونیه.الکلم زیاد میخوره.در اتاق باز شد،شیومین و چن آشفته اومدن تو.هردوتاشون شروع کردن به حرف زدن._هی هی یکی یکی حرف بزنین،شیو:باز سهون قاط زده از اتاقش صدای شکستن شیشه میاد.چن:دراتاقشم قفله._کریس کجاس؟ شیو و چن:نمیدونم_اگه اون تو باشه که بدبخته.سریع دوییدم سمت اتاقشون.چند ضربه به در زدم_سهوووووون،بس کنننننن،اوه سهوننننن'منم توروخدا دروباز کننننن&دست از سرم بردارییییین.سویون و بورام و ایون جونگ از اتاقاشون اومدن بیرون،نیازی به سوال پرسیدن نبود،همه این جریانو میدونستن.ایندفعه ضربه خیلی محکم تری زدم.&هیونگ خواهش میکنم برو.ایندفعه صداش نزدیک بود.انگار جلو در بود.هیومین اومد تو خوابگاه،ولی ناراحت بود.شاید تنها کسی که میتونست کمک کنه اون بود.دخترا در گوشش یه چیزایی گفتن.خیلی تعجب کرد و به من نگاه کرد.رفتم سمتش_خواهش میکنم کمکش کن.هیومین:چه کمکی؟من چیکار میتونم بکنم؟_سهون بهت نیاز داره،ما همه اونو دوس داریم اون عضو خانواده ماس،برادر کوچک ما.&اون به یه دختری که نامزد داره احتیاج داره؟_نه اون به دختری که عاشقشه احتیاج داره.چانیول دستشو گذاشت رو شونه م.:و اون دخترهم عاشقشه.صدای شکستن،یه چیز دیگه اومد.
✵هیومین✵
به چشمای پر التماس این پسرا چی بگم،اینا واقعا مثل یک خانواده پشت هم بودن،ایون جونگ هی نیشگون میگرفت.بازم صدای شکستن اومد.سوهو:خواهش میکنم _متاسفم.اومدم برم سمت اتاقم که جلوی پام زانو زد.پسرا خیلی جا خوردن.خودمم تعجب کردم،لیدر اکسو جلوی پام زانو زد!!.نشستم روبروش._باشه لطفا بلند شو.لبخند زد و بلند شد.رفت سمت در با مشتش چند ضربه زد&سهون دروبازکن هیومین اینجاس.چندثانیه گذشت در باز شد..پشت سوهو واستاده بودم.با دیدن وضع وحشتناک اتاق ترسیدم.آینه شکسته بود،پرده ها پاره شده بود،شیشه هایی که رو زمین بود،سهون پاشو گذاشت رو یکی از شیشه ها و جلو در واستاد،بهش نگاه کردم،زیر چشماش سیاه شده بود،دور دست راستش باند پیچیده بود.تو اون یکی دستش یه شیشه الکل بود.سوهو رفت کنار.لبخند زد:به کی اومده.سلام هیومین.بیا بیا تو.باترس به سوهو نگاه کردم.سرشو تکون داد و لب خونی کرد برو.از روی شیشه ها با احتیاط رد شدم،در اتاقو بست و قفل کرد.&اتاقمون قشنگ نیس؟شیشه الکلو انداخت پایین.شبیه دیوونه ها شده بود.اومد طرفم _اینکارا چیه میکنی؟چه فایده ای داره؟&فایده؟نمیدونم _دیگه اینکارارو نکن لطفا،الکل نخور.به خودت آسیب نرسون.دیگه من میرم.اومد جلوم یه قدم رفتم عقب خوردم به دیوار&کجا با این عجله بزار برات قهوه بیارم اممم قهوه دوس داری یا شراب؟_سهون من..باید برم&میدونستی دلم چقد برات تنگ شده؟با دستش موهامو نوازش کرد._برام اهمیتی نداره.خودشو نزدیک تر کرد،گند زدم.&نامزدتو دوس داری؟از من بهتره؟طعم لباتو چشیده؟_س..&میدونی چقدر دلم میخواست بغلت کنم؟میدونی چقدر دلم میخواست کنارم باشی؟_بس کن.دادزد:هــیچــی نمیدوونی.بغض گلومو گرفته بود.سرمو انداختم پائین،چونه مو گرفت و سرمو اوردم بالا.&ناراحت نباش،توکه گناهی نداری،تقصیر این قلبه.محکم با مشت کوبید به قلبش.دستشو گرفتم._سهووون بس کن.قطره اشکم ریخت.سریع اومد جلو و لباشو گذاشت رو لبام.دیوانه وار لبامو میبوسید............
❅چانیول❅
نشسته بودم رو زمین،رو بروی دراتاق.بقیه بچه هام کنار من پخش شده بودن.بکهیون هی جلودر قدم میزد.بعضی موقع ها گوششو میذاشت رو در،ولی سوهو دعواش میکرد._اه بشین دیگه سرگیجه گرفتم.بکی:نیم ساعته که هنوز نیومده بیرون.لوهان:خو چیکار داری؟بکی:تو یکی بیشین سرجات آهوی بی خاصیت.لوهان:عرررراوناهم ازتو نظر نخواستن.بکی:الان شبیه خرا شدی.کای:میشه ساکت شین.لوهان:نه.بکهیون توهم شبیه پاندایی.تاعو:من پاندام،لوهان:ببخشید حواسم نبود.لی:خفه شییین._سوهو حال سهون خوب نیس،فک نکنم خوب باشه که کنارهم باشن،دلمم نمیخواد پس فردا سهونو با یه بچه ببینیم.سوهو:خیلی خوب برین در بزنین.بکهیون سریع حمله ور شد سمت در.دروباز نکردن.بکهیون درو شکوند.سریع پریدم پشت بکی.سر سهون روی پای هیومین بود،سهون خواب بود،هیومین داشت صورتشو نوازش میکرد.اوووف حدس میزدم،با این همه الکلی که خورده غش کنه.سوهو یه بالش برداشت.رفت سمتشون،هیومین از رو زمین بلند شد.سوهو بالشو گذاشت زیر سر سهون.سوهوتشکر کرد،هیومین اومد سمت ما.کشیدم کنار. رفت سمت اتاقش.////
❊ته یون❊
تو کافه تریا با سانی نشسته بودم،بستنیمو اوردن.شروع کردم به خوردنش اممم به به.&ببخشید،سرمو اوردم بالا.سوهو بود،چندتا کتابو گذاشت جلوم.&اینم کتاباتون ممنونم.کتابارو چک ک
- ۷.۸k
- ۲۷ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط