تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را

تا لب سرخ تو دارد تب حوّایی را
آدمی نیست که نشناخته رسوایی را

یوسف مصر، دلش شور تو را خواهد زد
تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را

باید از هرچه دوات است سیامشق کند
میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را

با چه حالی به تماشا بنشینم امشب
این به‌هم‌ریخته گیسوی تماشایی را

تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی
مفتخر می‌کنی امشب من و تنهایی را
دیدگاه ها (۰)

#حسین_دهلوی چه خوب میگه:"مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نڪردبیمار...

شب ها را نمی دانم چگونه تعریف کنم!آخر شب هایی که تو هستی؛ یک...

حواسمون باشه دل آدما شیشه نیست کهروی اون « هــا » کنیم بعد ب...

شعر اگر داری بیا من بی تو کم آورده امدر میان دادگاهت متهم آو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط