عشق واقعی... ♡ پارت 4
عشق واقعی... ♡ پارت 4
ویو ات:
از دفترش اومدم بیرون خیلی عصبی بودم. خب اگر از من خوشش میومد چرا بهم اعتراف نکرد؟
شاید اگر اینکارو میکرد قبول میکردم..
رفتم نشستم پشت میزم..
دیانا: رفته بودی دفتر اقای پارک؟
ات: اره چطور؟
دیانا: خوشتیپه نه؟(با خنده)
ات: نه بابا کجا خوشتیپه.. نکنه ازش خوشت اومده؟
دیانا: راستش اره ( با خنده)
ات: خب چرا بهش نمیگی؟
ویو ات:
با خودم گفتم شاید اگر بهش بگه... جیمین دست از سر من برمی داره
دیانا: اخه اگر از من خوشش نیاد چی؟
ات: چرا بابا خوشش میاد
ویو ات:
مطمعن بودم جیمین انقدر هوله که قبول میکنه (هول خودتی زنیکه😤😕)
دیانا: باشه پس امروز بهش میگم...(با خنده)
ویو ات:
اخر شب بود وسایلمو جمع کردم یه استعفا نامه نوشتم رفتم سمت دفتر از شیشه های دفتر دیانا رو دیدم که لپ هاش قرمز شده بود و داشت به جیمین چیزی میگفت اما جیمین صورتش خنثی بود. بعد چند دیقه دیانا با گریه دوید بیرون.. جیمین نگاهش به من افتاد خندید و رفت پشت میزش نشست.. رفتم تو و استعفا نامه رو گذاشتم جلوش ..
ات: اینم از این
جیمین: به همین زودی؟ باشه خودت میدونی..
ویو ات:
چشم غره رفتم و راه افتادم که برم خونه..
جیمین کجا با این عجله؟ مگه نگفتم امشب با من میای خونه؟
پارت 5 رو بزارم؟
لایک؟ 🥺💔
ویو ات:
از دفترش اومدم بیرون خیلی عصبی بودم. خب اگر از من خوشش میومد چرا بهم اعتراف نکرد؟
شاید اگر اینکارو میکرد قبول میکردم..
رفتم نشستم پشت میزم..
دیانا: رفته بودی دفتر اقای پارک؟
ات: اره چطور؟
دیانا: خوشتیپه نه؟(با خنده)
ات: نه بابا کجا خوشتیپه.. نکنه ازش خوشت اومده؟
دیانا: راستش اره ( با خنده)
ات: خب چرا بهش نمیگی؟
ویو ات:
با خودم گفتم شاید اگر بهش بگه... جیمین دست از سر من برمی داره
دیانا: اخه اگر از من خوشش نیاد چی؟
ات: چرا بابا خوشش میاد
ویو ات:
مطمعن بودم جیمین انقدر هوله که قبول میکنه (هول خودتی زنیکه😤😕)
دیانا: باشه پس امروز بهش میگم...(با خنده)
ویو ات:
اخر شب بود وسایلمو جمع کردم یه استعفا نامه نوشتم رفتم سمت دفتر از شیشه های دفتر دیانا رو دیدم که لپ هاش قرمز شده بود و داشت به جیمین چیزی میگفت اما جیمین صورتش خنثی بود. بعد چند دیقه دیانا با گریه دوید بیرون.. جیمین نگاهش به من افتاد خندید و رفت پشت میزش نشست.. رفتم تو و استعفا نامه رو گذاشتم جلوش ..
ات: اینم از این
جیمین: به همین زودی؟ باشه خودت میدونی..
ویو ات:
چشم غره رفتم و راه افتادم که برم خونه..
جیمین کجا با این عجله؟ مگه نگفتم امشب با من میای خونه؟
پارت 5 رو بزارم؟
لایک؟ 🥺💔
۱.۲k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.