دیگر چه زینبی چه عزیزی چه خواهری
دیگر چه زینبی؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟
وقتی نمانده است برایش برادری
تا نیزهات زدند زمین خورد خواهرت
با تو چه کردهاند در این روز آخری؟
از صبح یکسره به همین فکر میکنم
وقت غروب میشود اینجا چه محشری
اینجا همه به فکر غنیمت گرفتناند
از گوشوارهها بگیر تو تا کهنه معجری
اصلا کجا نوشتهاند که در روز معرکه
در قتلگاه باز شود پای مادری؟!
اصلا کجا نوشتهاند که هنگامه غروب
در خیمهگاه باز شود پای لشکری؟!
اصلا کجا نوشتهاند که در پیش خواهری
باید جدا کنند گلوی برادری؟!
من ماندهام چطور تو را غسل میدهند
اصلا چه غسل دادنی؟ اصلا چه پیکری؟!
در زیر سم اسب چه میکردیای حسین؟
از تو نمانده است برایم بجز سری
از روی نیزه سایهات افتاده بر سرم
ممنونمای حسین که در فکر خواهری
در کوفه، زینب از تو چه پنهان، تمام کرد
ای کاش رفته بود سرت جای دیگری
وقتی نمانده است برایش برادری
تا نیزهات زدند زمین خورد خواهرت
با تو چه کردهاند در این روز آخری؟
از صبح یکسره به همین فکر میکنم
وقت غروب میشود اینجا چه محشری
اینجا همه به فکر غنیمت گرفتناند
از گوشوارهها بگیر تو تا کهنه معجری
اصلا کجا نوشتهاند که در روز معرکه
در قتلگاه باز شود پای مادری؟!
اصلا کجا نوشتهاند که هنگامه غروب
در خیمهگاه باز شود پای لشکری؟!
اصلا کجا نوشتهاند که در پیش خواهری
باید جدا کنند گلوی برادری؟!
من ماندهام چطور تو را غسل میدهند
اصلا چه غسل دادنی؟ اصلا چه پیکری؟!
در زیر سم اسب چه میکردیای حسین؟
از تو نمانده است برایم بجز سری
از روی نیزه سایهات افتاده بر سرم
ممنونمای حسین که در فکر خواهری
در کوفه، زینب از تو چه پنهان، تمام کرد
ای کاش رفته بود سرت جای دیگری
- ۸۹۰
- ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط