در این سرمای استخوان سوز
در این سرمای استخوان سوز
تو در آبروی خیابان
چه مشقی می نویسی ، نمیدانم
به چه چیز فکر می کنی
را هم نمی دانم
چه حالی داری را هم نمی دانم
از تمام عابران این شهر
چقدر به تو ارث خواهد رسید
را هم نمی دانم ...
چه کسی قرار است که امشب
ضامن کتک نخوردنت شود
را هم نمی دانم
فقط میدانم که
از آدامس و فال حافظ
انتظار معجزه نداری ...
و می دانم
تمام این شهر هم برایت کلاه و شال گردن ببافد
هنوز سردت است و
بر سر راه تمام عابران هم که
ترازو بکاری ، باز هیچکس
نمی تواند حواس تو را از
یاد فقر، پرت کند ...
تو در آبروی خیابان
چه مشقی می نویسی ، نمیدانم
به چه چیز فکر می کنی
را هم نمی دانم
چه حالی داری را هم نمی دانم
از تمام عابران این شهر
چقدر به تو ارث خواهد رسید
را هم نمی دانم ...
چه کسی قرار است که امشب
ضامن کتک نخوردنت شود
را هم نمی دانم
فقط میدانم که
از آدامس و فال حافظ
انتظار معجزه نداری ...
و می دانم
تمام این شهر هم برایت کلاه و شال گردن ببافد
هنوز سردت است و
بر سر راه تمام عابران هم که
ترازو بکاری ، باز هیچکس
نمی تواند حواس تو را از
یاد فقر، پرت کند ...
- ۱.۵k
- ۱۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط