بین خودمان باشد

بین خودمان باشد 
من یک زن نیستم 
من ، سه زنم!
.

یکیشان شش ساله است 
پرشر و شور و سرخوش و بازیگوش 
دلش دویدن می خواهد 
تاب خوردن 
بلند خندیدن 
لی لی و آبنبات
.

یکیشان بیست و اندی ساله 
باوقار 
آرام و متین 
همسر و کدبانو 
دلش عشق می خواهد و
شعر و 
شمعدانی .

و آن یکیشان شصت و پنج ساله است 
تنها 
دلمرده و بی حوصله 
دلش رفتن می خواهد و 
تمام شدن..
.

از من اگر می پرسی ....
هر سه را دوست دارم 
زیرا این منم ...
سه زن .
دیدگاه ها (۱۰)

همیشه این سوال ذهن مرا در بر میگیرد:که چـــــــــرا !!!اعتما...

در این سرمای استخوان سوز تو در آبروی خیابان چه مشقی می نویسی...

هرگز با زنی که نومید گریه می کندنجنگ..صورتش را نمی بینی؟تمام...

آدما زود فراموش میشن ....تقصیر از آدم ها نیس .... دوست داشتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط