༺ཌ༈part⁶༈ད༻
༺ཌ༈part⁶༈ད༻
اکیرا ظرفیتش بر عکس بئاتریس پایین بود و با اولین شات مست میشد و بئاتریس شیشه ی دومشو سر کشیده بود تا الان
بئا:هوی اکیرا...
اکیرا بی تفاوت به بئاتریس نگاه کرد
اکیرا: چته کله ابی
بئا: خودتم موهات ابیه... حالا اینا به کتار میخوام موهامو کوتاه کنم بکنم؟
اکیرا: تو ک میگفتی عمرا این کارو انجام بدی
بئا: میدونم اما دوست دارم کوتاه باشن
اکیرا بعد یکی به دو با خودش بالاخره شاتش رو خورد و طبق معمول مست شده بود
اکیرا: هوی بئا...
بئاتریس سرش رو بالا اورد و به اکیرا نگاه کرد
بئا: چیزی شده؟..
اکیرا: چرا انقد برای از بین نرفتن نسلت تلاش میکنی؟ چرا انقد احمقانه دنباله افرادی میگردی ک خاصن؟ در جریانی دولت دنبالته و پیدات کنه برا مایی ک رفیقتیم بد میشه اسنیل هم ممکنه بدبخت بشه چرا انقد نصبت به همچی بیخیالی یکم به خودت بیا مرد...
بئا:اکیراـ.. باز مست کردی نمیدونی چیمیگی...
بئاتریس بلند شد و شیشه هارو جمع کرد
بعد چند دقه صدای بدی اومد و باعث تخریب دیوار ها شد
امیلی: سلاممممممم من اومدمممممممم بزار ببینم اینجا چی داریم... درسته بچه ی جدید...
میا: امیلیییی بچه کجا بودی خیلی وقته ندیدیمت
جکی ک ایساگی رو بغل کرده بود وارد پذیرایی شد
جکی: چیشده؟ اون صدا برای چی بود؟؟؟
ایسا: امیلی اومده همینه باعث تخریب میشه بخواطر فرا صوتش...
امیلی تا اون موقع داشت با میا بگو بخند میکرد ک بئاتریس و اکیرا وارد شدن
بئا اکیرا رو زده بود زیر کولش و عصبی به سمت امیلی میرفت
بئا: توی احمق باز ریدی تو خونم...
امیلی مضطرب به بئا نگاه میکرد
امی:... خب... تو ک... توکه پولداری میتونی درستش کنی...
بئاتریس توی صورت امیلی غرید و اکیرا رو روی مبل گذاشت و اتیشش رو از دهنش بیرون داد تا کمی اروم بشه
جکی: بئا؟ خوبی؟؟
پسر متعجب به سمت جکی برگشت
بئا: ها؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید به قولم عمل نکردم یکم حالم بد بود
اکیرا ظرفیتش بر عکس بئاتریس پایین بود و با اولین شات مست میشد و بئاتریس شیشه ی دومشو سر کشیده بود تا الان
بئا:هوی اکیرا...
اکیرا بی تفاوت به بئاتریس نگاه کرد
اکیرا: چته کله ابی
بئا: خودتم موهات ابیه... حالا اینا به کتار میخوام موهامو کوتاه کنم بکنم؟
اکیرا: تو ک میگفتی عمرا این کارو انجام بدی
بئا: میدونم اما دوست دارم کوتاه باشن
اکیرا بعد یکی به دو با خودش بالاخره شاتش رو خورد و طبق معمول مست شده بود
اکیرا: هوی بئا...
بئاتریس سرش رو بالا اورد و به اکیرا نگاه کرد
بئا: چیزی شده؟..
اکیرا: چرا انقد برای از بین نرفتن نسلت تلاش میکنی؟ چرا انقد احمقانه دنباله افرادی میگردی ک خاصن؟ در جریانی دولت دنبالته و پیدات کنه برا مایی ک رفیقتیم بد میشه اسنیل هم ممکنه بدبخت بشه چرا انقد نصبت به همچی بیخیالی یکم به خودت بیا مرد...
بئا:اکیراـ.. باز مست کردی نمیدونی چیمیگی...
بئاتریس بلند شد و شیشه هارو جمع کرد
بعد چند دقه صدای بدی اومد و باعث تخریب دیوار ها شد
امیلی: سلاممممممم من اومدمممممممم بزار ببینم اینجا چی داریم... درسته بچه ی جدید...
میا: امیلیییی بچه کجا بودی خیلی وقته ندیدیمت
جکی ک ایساگی رو بغل کرده بود وارد پذیرایی شد
جکی: چیشده؟ اون صدا برای چی بود؟؟؟
ایسا: امیلی اومده همینه باعث تخریب میشه بخواطر فرا صوتش...
امیلی تا اون موقع داشت با میا بگو بخند میکرد ک بئاتریس و اکیرا وارد شدن
بئا اکیرا رو زده بود زیر کولش و عصبی به سمت امیلی میرفت
بئا: توی احمق باز ریدی تو خونم...
امیلی مضطرب به بئا نگاه میکرد
امی:... خب... تو ک... توکه پولداری میتونی درستش کنی...
بئاتریس توی صورت امیلی غرید و اکیرا رو روی مبل گذاشت و اتیشش رو از دهنش بیرون داد تا کمی اروم بشه
جکی: بئا؟ خوبی؟؟
پسر متعجب به سمت جکی برگشت
بئا: ها؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید به قولم عمل نکردم یکم حالم بد بود
۴.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.