به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

#حافظ 
دیدگاه ها (۶)

دریا اگر سر می زند بر سنگ حق داردتنها دوای درد عاشق ناشکیبای...

ﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩﻧﯽ ﻫﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻦ ﺑﺎﺵﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻟﻢ...

شانه کمتر زن که ترسم بشکند آن تار زلفتار زلف توست اما رشته ی...

چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است یک صندلی برای نشستن، کنار...

☆بہ مژڪَان سیہ‌ڪردے هزاران‌رخنہ در دینمبیا ڪز چشـــم بیمارتـ...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

و فقط اونجا که حضرت حافظ میگه:((ساقی بیا که هاتفِ غیبم به مژ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط