برای آن که

برای آن که
رودرروی هم درنیاییم
هر کدام نیمی از وجودمان را کُشتیم
تو نیمی را که زندگی کرده بودی
و من نیمی را که آرزو می‌کردم ............
دیدگاه ها (۱)

سنگ هایی که من از یاد تو بر سینه زدمکعبه ای میشد اگر خانه بن...

‏آخرین خنده ی من بعد تماشای تو بود ............

سرانجامِ عشقغم است و شب است و تا به کی بیداری .................

در درونم چیزی اتفاق افتاده بودو بدترین چیزها همیشه در درون آ...

✲ تو همیشه عاشقش بودی ، ولی اون به عشق تو شک کرده بود... :)📽...

_________________________گاهی وقتا که حالت گرفت یادت نره من ...

توریست یونانی: فکر می کردم شما تو غار زندگی می کنید!!!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط