قضاوت کار خداس
قضاوت کار خداس
مرز جنون 💛
قسمت قبلی درست شد؟؟؟؟؟ متنش اوکیه؟؟؟؟؟
3 ماهی میشد که از حسین خبری نبود و هر لحظه دلهره ام بیشتر میشد موبایلش خاموش بود دائم پریشون بودم خوابهای آشفته افسرده شده بودم ساعتی نبود که به مرگ فکر نکنم تنها راه نجاتمو همین میدونستم
بارها اقدام ب خودکشی کردم اما منصرف میشدم
کاش حسین پیداش میشد خسته شده بودم تنها راه حل این مشکل حسین بود بعد از چهار ماه موبایل حسین روشن شد
و بهم زنگ زد باید اروم رفتار میکردم چون مجبور بودم
_سلام شهلا خوبی
_سلام بد نیستم
_ببخشید واسه نبودنم من ادم نامردی نبودم درسته یه دیوونه بازی در اوردم اما باور کن مشروب خورده بودم اگ این مدتم نبودم مادرم فوت کرد
توی دلم خندیدم و با خودم گفتم حقته آه من بود
_خدا بیامرزدش
_میخام بیام خاستگاریت میخام نذارم آینده ات بخاطر خریت من نابود شه
چاره ای جز موافقت نداشتم شاید اگر شرایط الانمو نداشتم هرگر قبولش نمیکردم
بالاخره روز خواستگاری رسید همه خوشحال بودن ک واسه من خواستگاری شهری پیدا شده و من جواب مثبت میدم تنها شرط حسین برای خونواده من این بود ک تا سالگرد مادرش فقط صیغه محرمیت خونده بشه و بعدش مراسم عقد و....
خونوادم اول راضی نبودن میگفتم تو روستا ما این چیزا رسم نیست اما بالاخره راضیشون کردم
و آخوندی اومد من و حسین رو محرم کرد
مرز جنون 💛
قسمت قبلی درست شد؟؟؟؟؟ متنش اوکیه؟؟؟؟؟
3 ماهی میشد که از حسین خبری نبود و هر لحظه دلهره ام بیشتر میشد موبایلش خاموش بود دائم پریشون بودم خوابهای آشفته افسرده شده بودم ساعتی نبود که به مرگ فکر نکنم تنها راه نجاتمو همین میدونستم
بارها اقدام ب خودکشی کردم اما منصرف میشدم
کاش حسین پیداش میشد خسته شده بودم تنها راه حل این مشکل حسین بود بعد از چهار ماه موبایل حسین روشن شد
و بهم زنگ زد باید اروم رفتار میکردم چون مجبور بودم
_سلام شهلا خوبی
_سلام بد نیستم
_ببخشید واسه نبودنم من ادم نامردی نبودم درسته یه دیوونه بازی در اوردم اما باور کن مشروب خورده بودم اگ این مدتم نبودم مادرم فوت کرد
توی دلم خندیدم و با خودم گفتم حقته آه من بود
_خدا بیامرزدش
_میخام بیام خاستگاریت میخام نذارم آینده ات بخاطر خریت من نابود شه
چاره ای جز موافقت نداشتم شاید اگر شرایط الانمو نداشتم هرگر قبولش نمیکردم
بالاخره روز خواستگاری رسید همه خوشحال بودن ک واسه من خواستگاری شهری پیدا شده و من جواب مثبت میدم تنها شرط حسین برای خونواده من این بود ک تا سالگرد مادرش فقط صیغه محرمیت خونده بشه و بعدش مراسم عقد و....
خونوادم اول راضی نبودن میگفتم تو روستا ما این چیزا رسم نیست اما بالاخره راضیشون کردم
و آخوندی اومد من و حسین رو محرم کرد
- ۶۴.۰k
- ۲۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط