قضاوت کار خداس

قضاوت کار خداس
مرز جنون
در قفل بود
_حسین در باز کن میخام برم
_اروم باش کاریت ندارم یه ناهار میخوریم میبرمت
_نمیخام یالا در باز کن
ب در لگد میزدم و به سینه حسین میکوبیدم
حسین عصبی شد
_خفه شو هر چی هیچی نمیگم بیشتر هار میشه
از مانتوم گرفت و پرت کرد تو اتاق و اومد به سمتم
_حسین غلط کردم حسین دیگ چیزی نمیگم حسین بهم کاری نداشته باش جون مادرت تورو به روح پدرت
اما گوش های حسین هیچکی نمیشنید و کمربندشو باز کرد
...................
................
.........
من دیگر دختر نبودم به من به وحشتناک ترین حالت ممکن تجاوز شد تجاوز به روحم به جسم به آیندم

هرشب خواب اون لحظه رو میدیدم
لعنت به من به حماقتم به سادگیم به زود باور بودنم به اعتمادم چرا حرفاهای این گرگ صفت باور کردم چرا فک میکردم میخاد منو خوشبخت کنه چرا به یک مرد دلبسته شدم چرا..... چرا..... چرا
حق من این نبود #سرگذشت #رمان #داستان
دیدگاه ها (۲۰)

قضاوت کار خداس مرز جنون 💛 قسمت قبلی درست شد؟؟؟؟؟ متنش اوکیه؟...

قضاوت کار خداسمرز جنون 💜 سلام ببخشید دیر شد واقعا امشب هوا خ...

قضاوت کار خداسمرز جنون 💚 بالاخره روز 5 شنبه رسید خیلی دلم می...

قضاوت کار خداس مرز جنون ♥ ️ساعتای6 عصر بود به بام رفتیم خیل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط