جلای چشم من از تو نشست وجود تو در من
جلای چشم من از تو نشست وجود تو در من
چه نعره ها که کشیدم از این نبود تو در من
خیال رفتن از این جان به دشت دل کردی!
حذر نکن تو از این درد گذاره ی ورود تو در من
هزار بار سرودم هزار بار هزار هزار ...
چه باند پهن و بزرگیست رگ فرود تو در من
تمام برگ گل و شب ، لطافت و عطرت
غروب دلهره بارت تب رکود تو در من
چه نعره ها که کشیدم از این نبود تو در من
خیال رفتن از این جان به دشت دل کردی!
حذر نکن تو از این درد گذاره ی ورود تو در من
هزار بار سرودم هزار بار هزار هزار ...
چه باند پهن و بزرگیست رگ فرود تو در من
تمام برگ گل و شب ، لطافت و عطرت
غروب دلهره بارت تب رکود تو در من
۳۵۲
۲۷ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.