بس که زیبایی خدایی ماه کم آورده است

بس که زیبایی ، خدایی ماه کم آورده است
خالقت هم حینِ خلقت " آه " کم آورده است

نیمه شب با عکس هایت مهربانی می کنم
گوشیِ بیچاره ی همراه کم آورده است

کار دستم می دهی یا کار دستت می دهم...
این منِ خودخواهِ خاطرخواه کم آورده است

گفته ای درعاشقی ثابت قدم باشم ولی
پا به پایم نیست حتی راه ، کم آورده است

در بیابانِ شبت بیچاره دل گمگشته است
چشمهای نافذِ روباه کم آورده است...

وزنِ شعرم در نبودت غالبا بی وزنی است
یک "هجا " را بیشتر، یا گاه کم آورده است

آخرین بیتِ غزل این بار در وصفِ غمت
واژه توصیفیِ "جانکاه " کم آورده است!
دیدگاه ها (۲)

"نازنینم عشق را نذر نگاهت کرده ام ماه را قربانی چشم سیاهت کر...

من و یک جامِ شراب و تو و یک بوسهٔ نابلبِ تو جامِ شراب و من و...

روی "لبخندت" مکث کن... چند ثانیه فقطبیا جای ...

جلای چشم من از تو نشست وجود تو در منچه نعره ها که کشیدم از ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط