عشق ناگهانی
عشق ناگهانی
پارت ۸
ویو کارالی:صبحانه خوردم و با ماشینم رفتن دنبال ا/ت.
بهش زنگ زدم و گفتم که بیاد پایین.
ویو ا/ت:من داشتم کمکم آماده میشدم که کارالی زنگ زد بهم و گفت که بیا پایین.....منم سریع چمدونمو برداشتم و رفتم سوار ماشینش شدم.
ا/ت:سلام
کارالی:سلااام.بریم؟
ا/ت:آره بریم دیگه
حرکت کردیم و رفتیم سمت کاخ پرنس جونگکوک.
ویو جونگکوک:
خب همه جا داره برق میزنه،خونه مرتبه و......کاری نمونده. منم استرس دارم😂
ویو ا/ت:
بالاخره رسیدیم خونه ی جونگکوک و از ماشین پیاده شدیم
ا/ت:هی کارالی
کارالی:هوم؟
ا/ت:استرس نداری؟
کارالی:فقط....یه کوچولو
ا/ت:من که اصلا،برای چی باید استرس داشت؟
کارالی :نمیدونم،ولی یه جوری ام
ا/ت:(زنگ درو میزنه)
در باز میشه
رفتیم داخل
اوه مای گاااااد
ای...ای....اینجا خیلی بزرگه
کارالی:خدای من
یکی از خدمتکار ها اومد بیرون
خدمتکار.......
بچه ها واقعا معذرت میخوام نتونستم این یه روز پارت بزارم
لایک؟
پارت ۸
ویو کارالی:صبحانه خوردم و با ماشینم رفتن دنبال ا/ت.
بهش زنگ زدم و گفتم که بیاد پایین.
ویو ا/ت:من داشتم کمکم آماده میشدم که کارالی زنگ زد بهم و گفت که بیا پایین.....منم سریع چمدونمو برداشتم و رفتم سوار ماشینش شدم.
ا/ت:سلام
کارالی:سلااام.بریم؟
ا/ت:آره بریم دیگه
حرکت کردیم و رفتیم سمت کاخ پرنس جونگکوک.
ویو جونگکوک:
خب همه جا داره برق میزنه،خونه مرتبه و......کاری نمونده. منم استرس دارم😂
ویو ا/ت:
بالاخره رسیدیم خونه ی جونگکوک و از ماشین پیاده شدیم
ا/ت:هی کارالی
کارالی:هوم؟
ا/ت:استرس نداری؟
کارالی:فقط....یه کوچولو
ا/ت:من که اصلا،برای چی باید استرس داشت؟
کارالی :نمیدونم،ولی یه جوری ام
ا/ت:(زنگ درو میزنه)
در باز میشه
رفتیم داخل
اوه مای گاااااد
ای...ای....اینجا خیلی بزرگه
کارالی:خدای من
یکی از خدمتکار ها اومد بیرون
خدمتکار.......
بچه ها واقعا معذرت میخوام نتونستم این یه روز پارت بزارم
لایک؟
۵.۷k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.