love or friend
love or friend
part16
چند ساعت بعد
تو خونه نشسته بودم تهیونگ بهم پیام داد
تهیونگ: مامانم میگه بیا طبقه بالا کارت دارم
ا/ت: باشه مامان تهیونگ بهم پیام داده من برم بالا ببینم خاله یونا چیکارم داره
م: یونا رفته بیرون هنوز برنگشته
ا/ت: حتما تازه برگشته خب من میرم
م: باش
رفتم طبقه بالا در زدم تهیونگ درو باز کرد
ا/ت: سلام خوبی تهیونگ
تهیونگ: چرا باهام اینطوری رفتار میکنی؟
ا/ت: مگه مامانت نیست؟
تهیونگ دستمو گرفت بغلم کرد بعد درو بست
ا/ت: چیکار میکنی
تهیونگ: مامانم خونه نیست
ا/ت: چی؟
تهیونگ: خودم تنهام گفتم بیای
ا/ت: دیوونه شدی
تهیونگ: چرا خب دوست دخترمی
ا/ت: خب باشم من درس دارم میخوام برم بخونم
تهیونگ: ا/ت عزیزم
ا/ت: بزار بعد
تهیونگ: نه همین الان
ا/ت: نمیخوام
تهیونگ: یادت که امشب نمیره
ا/ت: نه یادم هست خب من میرم پایین شب میبینمت
تهیونگ: باش
رفتم پایین
شب
صدای زنگ درو شنیدم
ا/ت: مامان من باز میکنم
رفتم باز کردم درو میرا بود
ا/ت: میرا
میرا: ا/ت
سریع پریدم بغلم و با گریه بهش گفتم
ا/ت: گفتی که فردا میای
میرا: خواستم سورپرایزت کنم
ا/ت: خب بیا بشین اینجا ببینم
میرا: میشه امشب پیشتون بمونم
ا/ت: حتما خیلی خوشحال شدم دیدمت
میرا: سوهیون نیومده هنوز
ا/ت: نه نیومده شما دوتا منو تنها گذاشتین
میرا: دستتو بیار ببین بهت قول میدم همیشه باهم باشیم همیشه
ا/ت: خیلی دلم برات تنگ شده بود
میرا: فکرشو بکن من با گووان قرار بزارم توهم با یکی قرار بزاری بعد سوهیون هم همینطور سه نفری میریم بیرون چقدر خوش میگذره
ا/ت: اره خیلی
داشتم به این فک میکردم منو تهیونگ میرا گووان باهم بریم بیرون
#فیک
#سناریو
part16
چند ساعت بعد
تو خونه نشسته بودم تهیونگ بهم پیام داد
تهیونگ: مامانم میگه بیا طبقه بالا کارت دارم
ا/ت: باشه مامان تهیونگ بهم پیام داده من برم بالا ببینم خاله یونا چیکارم داره
م: یونا رفته بیرون هنوز برنگشته
ا/ت: حتما تازه برگشته خب من میرم
م: باش
رفتم طبقه بالا در زدم تهیونگ درو باز کرد
ا/ت: سلام خوبی تهیونگ
تهیونگ: چرا باهام اینطوری رفتار میکنی؟
ا/ت: مگه مامانت نیست؟
تهیونگ دستمو گرفت بغلم کرد بعد درو بست
ا/ت: چیکار میکنی
تهیونگ: مامانم خونه نیست
ا/ت: چی؟
تهیونگ: خودم تنهام گفتم بیای
ا/ت: دیوونه شدی
تهیونگ: چرا خب دوست دخترمی
ا/ت: خب باشم من درس دارم میخوام برم بخونم
تهیونگ: ا/ت عزیزم
ا/ت: بزار بعد
تهیونگ: نه همین الان
ا/ت: نمیخوام
تهیونگ: یادت که امشب نمیره
ا/ت: نه یادم هست خب من میرم پایین شب میبینمت
تهیونگ: باش
رفتم پایین
شب
صدای زنگ درو شنیدم
ا/ت: مامان من باز میکنم
رفتم باز کردم درو میرا بود
ا/ت: میرا
میرا: ا/ت
سریع پریدم بغلم و با گریه بهش گفتم
ا/ت: گفتی که فردا میای
میرا: خواستم سورپرایزت کنم
ا/ت: خب بیا بشین اینجا ببینم
میرا: میشه امشب پیشتون بمونم
ا/ت: حتما خیلی خوشحال شدم دیدمت
میرا: سوهیون نیومده هنوز
ا/ت: نه نیومده شما دوتا منو تنها گذاشتین
میرا: دستتو بیار ببین بهت قول میدم همیشه باهم باشیم همیشه
ا/ت: خیلی دلم برات تنگ شده بود
میرا: فکرشو بکن من با گووان قرار بزارم توهم با یکی قرار بزاری بعد سوهیون هم همینطور سه نفری میریم بیرون چقدر خوش میگذره
ا/ت: اره خیلی
داشتم به این فک میکردم منو تهیونگ میرا گووان باهم بریم بیرون
#فیک
#سناریو
۴۶.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.