همم
_همم
×قرار یه جشن بزرگ بگیریم خیلی وخته که تلاش میکنم اون انبارو به دست بیارم
_به هرحال سوهو رو بهم بده باید ببرمش پیش اجوما صبحونه نخورده
×همم بیا بگیرش
سوهو رو ازش گرفتی و رفتی طبقه ی پایین چند پله ای رفته بودی که چشمت به دوربین های بزرگی که نامجون کار گذاشته بود تا فرار نکنی افتاد..
_اینجا رسمن هم جهنمه هم زندان(زیرلب)
وختی از پله ها اومدی پایین چشمت به یونگی خورد چند ثانیه ای خیره نگات کرد،که دیدشو داد به پاهای لختد
_هوش چرا نگا میکنی
+زخمت خوب شده؟
_هه...خوش میزه و خودشم نگرانه(زیر لب)
+نگران نیستم کیم هایون
_من کیم نیستم اینو بکن تو اون مخه از کار افتادت،
بعد زدن حرفت از کنارش رد شدی،ولی بی دلیل به پشت سرت نگا کردی که دیدی یونگی به سختی سعی میکنه از پله ها بره بالا،انگار که اصیب دیده،،،،سعی کردی اهمیتی ندی،رفتی توی اشبسخونه و به اجوما سلامی کردی
_سلام اجوما میشه به سوهو غذا بدی
*بله خانوم..
_یاا چرا حرف زدنت عوض شد
*خنده)
اجوما داشت به سوهو غذا میداد که اروم لب زدی
_ببینم یونگی چیزیش شده؟احساس کردم زخمی شده
*یعنی خبر نداری؟
_از چی
*تو این اخرین عملیانشون یونگی تیر خورد
_چییی
*شیششش اروم بابااا
_جدی؟؟
*اهم تیر خورده،،تو کجا اونو دیدی؟ماکه بهش گفتیم از اتاقش بیرون نیاد
_وختی میخاست بره طبقه ی بالا
*اوففف یونگی حرف گوش نمیکنه
٪مامانییی من سیر شودم
_خیله خوب... برو توی اتاقت بازی کنم پسرم
سوهورفت
پارت ۱۰
×قرار یه جشن بزرگ بگیریم خیلی وخته که تلاش میکنم اون انبارو به دست بیارم
_به هرحال سوهو رو بهم بده باید ببرمش پیش اجوما صبحونه نخورده
×همم بیا بگیرش
سوهو رو ازش گرفتی و رفتی طبقه ی پایین چند پله ای رفته بودی که چشمت به دوربین های بزرگی که نامجون کار گذاشته بود تا فرار نکنی افتاد..
_اینجا رسمن هم جهنمه هم زندان(زیرلب)
وختی از پله ها اومدی پایین چشمت به یونگی خورد چند ثانیه ای خیره نگات کرد،که دیدشو داد به پاهای لختد
_هوش چرا نگا میکنی
+زخمت خوب شده؟
_هه...خوش میزه و خودشم نگرانه(زیر لب)
+نگران نیستم کیم هایون
_من کیم نیستم اینو بکن تو اون مخه از کار افتادت،
بعد زدن حرفت از کنارش رد شدی،ولی بی دلیل به پشت سرت نگا کردی که دیدی یونگی به سختی سعی میکنه از پله ها بره بالا،انگار که اصیب دیده،،،،سعی کردی اهمیتی ندی،رفتی توی اشبسخونه و به اجوما سلامی کردی
_سلام اجوما میشه به سوهو غذا بدی
*بله خانوم..
_یاا چرا حرف زدنت عوض شد
*خنده)
اجوما داشت به سوهو غذا میداد که اروم لب زدی
_ببینم یونگی چیزیش شده؟احساس کردم زخمی شده
*یعنی خبر نداری؟
_از چی
*تو این اخرین عملیانشون یونگی تیر خورد
_چییی
*شیششش اروم بابااا
_جدی؟؟
*اهم تیر خورده،،تو کجا اونو دیدی؟ماکه بهش گفتیم از اتاقش بیرون نیاد
_وختی میخاست بره طبقه ی بالا
*اوففف یونگی حرف گوش نمیکنه
٪مامانییی من سیر شودم
_خیله خوب... برو توی اتاقت بازی کنم پسرم
سوهورفت
پارت ۱۰
۸.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.