بعد رو به میساکی کرد و گفت:میساکی عزیزم ی لحظه با من بیا
بعد رو به میساکی کرد و گفت:میساکی عزیزم ی لحظه با من بیا
کیوکو:نههه...دوست دخترمو برندار...نمیدمش بهت
بعد میساکی رو گرفت و محکم به خودش فشرد
کیوکو:نمیخوام....مال خودمه عمرا بزارم باهات بیاد
میاکو:مگه عروسکه؟
کیوکو:اره عروسک خودمه
میاکو:بابا ی لحظه میخوام ی چیزی نشونش بدم
کیوکو:نمیخوام...اون باید پیش من بمونه
میساکی به کارای کیوکو خندید و گفت:نمیخواد که منو بخوره...بزار یکم باهاش آشنا بشم
کیوکو:نمیدمت به کسی حتی اگه اون شخص خواهرم باشه...مال خودمی پیش خودم میمونی
میساکی:من از خدامه
کیوکو:افرین....هوی میاکو برو گمشو نمیدمش بهت
میاکو:باشه نده
شوگا:من ی فکری دارم
یونگهی:چه فکری؟
شوگا:بیاید امروز بریم رستوران....بلاخره تو نیویورکیم نمیشه بشینیم و کاری نکنیم
کلودی:یعنی شام رو توی رستوران بخوریم؟
شوگا:اره
میساکی:عالیه
شوگا:پس همگی آماده بشید تا یک ساعت دیگه همگی میریم رستوران یکی از دوستام
جیمین:تو از کی دوست داری؟
شوگا:بریم حالا میفهمی
همشون رفتن که آماده بشن ولی کلودی و میساکی لباس نداشتن چون بلاخره اینجا خونشون نیست
پس تصمیم گرفتن قبل از شام با جیمین و کیوکو به یکی از مراکز خرید برن و لباسی خرید کنن
کیوکو و جیمین هرکدوم با ماشینی جداگونه به همراه کلودی و میساکی حرکت کردن...
بعد ۱۰ دقیقه به یک مرکز خرید بزرگی رسیدن....پیاده شدن و وارد مرکز خرید شدن
میساکی که عاشق کت و شلواره رفت و کت و شلواری رو برداشت و یک کفش هم به همراهشون گرفت
کلودی که جز اسپرت چیزی نمیپوشه... شلوار بگ مشکی به همراه کراپ سفید بند ماکرون برداشت و یک کت کوتاه مشکی به همراه کفش سفید گرفت
جیمین:انتخاباتت مثل خودت خوشکلن
کلودی:خوش سلیقم دیگه
جیمین اروم نزدیک کلودی میشد
جیمین:علکی نیست که اینقدر دوست دارم
کلودی:هوی جیمین فاصله بگیر...تو مرکز خریدیم تو جا و زمان نمیفهمی؟
جیمین:وقتی با توعم...هیچی برام مهم نیست فقط تو توی ذهن و قلبمی
کلودی:باشه حالا احساس میکنم دارم لوس میشم....میتونی روی گونه ام بوسم کنی
جیمین:به اونم راضی ام
با لذتی که انگار داره ی از خوردن یک کیک شیرین و خوشمزه لذت میبره گونه ی کلودی رو بوسید
جیمین:چرا اینقدر...
نزاشت حرفشو کامل کنه و گفت:جیمین دیگه چیزی نگو که احساس میکنم قراره سرخ بشم...بیا بریم حساب کنیم
جیمین:جدیدا خجالتی شدی کلک؟
کلودی:همش از دست توعه
جیمین:بیا بریم حساب کنیم
رفتن حساب و حساب کردن کیوکو و میساکی هم از اول حساب کرده بودن...سوار ماشین شدن و برگشتن خونه
کیوکو:نههه...دوست دخترمو برندار...نمیدمش بهت
بعد میساکی رو گرفت و محکم به خودش فشرد
کیوکو:نمیخوام....مال خودمه عمرا بزارم باهات بیاد
میاکو:مگه عروسکه؟
کیوکو:اره عروسک خودمه
میاکو:بابا ی لحظه میخوام ی چیزی نشونش بدم
کیوکو:نمیخوام...اون باید پیش من بمونه
میساکی به کارای کیوکو خندید و گفت:نمیخواد که منو بخوره...بزار یکم باهاش آشنا بشم
کیوکو:نمیدمت به کسی حتی اگه اون شخص خواهرم باشه...مال خودمی پیش خودم میمونی
میساکی:من از خدامه
کیوکو:افرین....هوی میاکو برو گمشو نمیدمش بهت
میاکو:باشه نده
شوگا:من ی فکری دارم
یونگهی:چه فکری؟
شوگا:بیاید امروز بریم رستوران....بلاخره تو نیویورکیم نمیشه بشینیم و کاری نکنیم
کلودی:یعنی شام رو توی رستوران بخوریم؟
شوگا:اره
میساکی:عالیه
شوگا:پس همگی آماده بشید تا یک ساعت دیگه همگی میریم رستوران یکی از دوستام
جیمین:تو از کی دوست داری؟
شوگا:بریم حالا میفهمی
همشون رفتن که آماده بشن ولی کلودی و میساکی لباس نداشتن چون بلاخره اینجا خونشون نیست
پس تصمیم گرفتن قبل از شام با جیمین و کیوکو به یکی از مراکز خرید برن و لباسی خرید کنن
کیوکو و جیمین هرکدوم با ماشینی جداگونه به همراه کلودی و میساکی حرکت کردن...
بعد ۱۰ دقیقه به یک مرکز خرید بزرگی رسیدن....پیاده شدن و وارد مرکز خرید شدن
میساکی که عاشق کت و شلواره رفت و کت و شلواری رو برداشت و یک کفش هم به همراهشون گرفت
کلودی که جز اسپرت چیزی نمیپوشه... شلوار بگ مشکی به همراه کراپ سفید بند ماکرون برداشت و یک کت کوتاه مشکی به همراه کفش سفید گرفت
جیمین:انتخاباتت مثل خودت خوشکلن
کلودی:خوش سلیقم دیگه
جیمین اروم نزدیک کلودی میشد
جیمین:علکی نیست که اینقدر دوست دارم
کلودی:هوی جیمین فاصله بگیر...تو مرکز خریدیم تو جا و زمان نمیفهمی؟
جیمین:وقتی با توعم...هیچی برام مهم نیست فقط تو توی ذهن و قلبمی
کلودی:باشه حالا احساس میکنم دارم لوس میشم....میتونی روی گونه ام بوسم کنی
جیمین:به اونم راضی ام
با لذتی که انگار داره ی از خوردن یک کیک شیرین و خوشمزه لذت میبره گونه ی کلودی رو بوسید
جیمین:چرا اینقدر...
نزاشت حرفشو کامل کنه و گفت:جیمین دیگه چیزی نگو که احساس میکنم قراره سرخ بشم...بیا بریم حساب کنیم
جیمین:جدیدا خجالتی شدی کلک؟
کلودی:همش از دست توعه
جیمین:بیا بریم حساب کنیم
رفتن حساب و حساب کردن کیوکو و میساکی هم از اول حساب کرده بودن...سوار ماشین شدن و برگشتن خونه
۶.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.