من سردم و سردم تو شرر باش و بسوزان

من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را

جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ‏ست‏
با گرم‏ترین پرتو خورشید بیارا

از دیده بر آنم همه را جز تو برانم‏
پاکیزه کنم پیش رخت آینه‏ ها را

من برکه ی آرام و تو پوینده نسیمی‏
دریاب ز من لذت تسلیم و رضا را

گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد
آمد که کند شاد و دهد شور فضا را

هر لحظه که گل بشکفد آن لحظه بهار است‏
فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را

می ‏خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم‏
پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را

از باده اگر مستی جاوید بخواهی‏
آن باده منم، جام تنم بر تو گوارا

#سیمین_بهبهانی
#مدل_لباس
#مد
دیدگاه ها (۱)

هر سو مرز هر سو نامرشته کن از بی‌شکلی گذران از مروارید زمان ...

من اناری را می‌کنم دانه به دل می‌گویم؛خوب بود این مردم دانه‌...

بی‌پروا بودم دریچه‌ام را به سنگ گشودم مغاک جنبش را زیستم ......

اعجاز همیشه در سادگی استبرای رسیدن به حقیقت مطلق برای انجام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط