آبنبات ترش
آبنبات ترش
پارت ۳
از شانس خوبم نبود سریع رفتم بالا و زنگ زدم به مامان
( مکالمه )
ا/ت : سلام مامان
م/ا : سلام دخترم خوبی اومدی خونه ؟
ا/ت : آره مامان الان خونم کجایین ؟
م/ا : دخترم ما اومدیم بیرون ببخشید بهت خبر ندادم
ا/ت : اشکال ندارع
م/ا : راستی عزیزم ما شب دیر میآییم برات شام آماده کردم توی یخچال بردار بخور
ا/ت : باشه مامان ........ میگم میتونم برم پیش سوجون ؟
م/ا : باشه عزیزم راحت باش
ا/ت : مرسی مامان بای
م/ا : خدافظ گلم
( پایان مکالمه )
سریع رفتم داخل اتاقم خواستم به سوجون رنگ بزنم که خودش رنگ زد و گفت بریم کافه منم اوکی دادم رفتم آماده شم که یادم اومد باید برای صبح برنامه نویسی انجام بدم واییییی اصلا یادم نبود
اگه الا شروع کنم شاید زود تموم بشه نسشتم و سریع مینوشتم
حدود ساعت های ۱۰ شده بود سوجون ۹ بهم زنگ زده بود وایی سریع رفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم رفتم سمت کافه سریع میدویدم ساعد ۱۰:۳۰ بود سوجون حتما از دستم عصبی میشد
رسیدم به کافه میزی که روش نشسته بود را پیدا کردم و رفتم پیشش
ا/ت : سلام ببخشید دیر کردم ( نفس نفس زنان )
سوجون : کاره همیشگیت شده ( سرد )
ا/ت : خب چیکار کنم باید برنامه مینوشتم درس داشتم
سوجون: درست مهم تر از کنه من بخاطر تو نرفتم آمریکا بعد تو اصلا برات مهم نیست دیگه باید تمومش کنیم
ا/ت : چ...چی داری میگی ولی.....
سوجون: من برای امشب بلیط گرفتم دارم میرم هر وقت تونستی درست و بیخیال بشی شاید کمکی ازم بر بیاد
و سریع بلند شد و وسایلش رو برداشت و رفت دختر هنوز تویی شک بود چرا بهش نگفت که میخواد بره
تا به خودش اومد دید سوجون رفته سریع رفت بیرون و تا میتونست داشت میدوید
همون موقع بارون گرفته بود دختر گوشیش رو در آورد و زنگ زد به پسر
# مشترک مورد نظر قادر به پاسخگویی نمیباشد بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید.......
ا/ت: سوجونا ازت خواهش میکنم متاسفم من به جر او کسی رو ندارم تو دیگه ترکم نکن خواهش میکنم نمیخوام تنها باشم بهم زنگ بزن ازت خواهش میکنم
دیگه صدایی از گوشی در نیومد به گوشی نگاه کرد دید شارژش تموم شده همین که به خودش اومد دید اصلا نمیدونه کجاست داخل یه کوچه تاریک بود جلوش کلی ماشین سیاه بود با ادم های سیاه پول نمیدونست چیکار کنه خودشو پرت کرد داخل جعبه های کنار کوچه.......................
پارت ۳
از شانس خوبم نبود سریع رفتم بالا و زنگ زدم به مامان
( مکالمه )
ا/ت : سلام مامان
م/ا : سلام دخترم خوبی اومدی خونه ؟
ا/ت : آره مامان الان خونم کجایین ؟
م/ا : دخترم ما اومدیم بیرون ببخشید بهت خبر ندادم
ا/ت : اشکال ندارع
م/ا : راستی عزیزم ما شب دیر میآییم برات شام آماده کردم توی یخچال بردار بخور
ا/ت : باشه مامان ........ میگم میتونم برم پیش سوجون ؟
م/ا : باشه عزیزم راحت باش
ا/ت : مرسی مامان بای
م/ا : خدافظ گلم
( پایان مکالمه )
سریع رفتم داخل اتاقم خواستم به سوجون رنگ بزنم که خودش رنگ زد و گفت بریم کافه منم اوکی دادم رفتم آماده شم که یادم اومد باید برای صبح برنامه نویسی انجام بدم واییییی اصلا یادم نبود
اگه الا شروع کنم شاید زود تموم بشه نسشتم و سریع مینوشتم
حدود ساعت های ۱۰ شده بود سوجون ۹ بهم زنگ زده بود وایی سریع رفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم رفتم سمت کافه سریع میدویدم ساعد ۱۰:۳۰ بود سوجون حتما از دستم عصبی میشد
رسیدم به کافه میزی که روش نشسته بود را پیدا کردم و رفتم پیشش
ا/ت : سلام ببخشید دیر کردم ( نفس نفس زنان )
سوجون : کاره همیشگیت شده ( سرد )
ا/ت : خب چیکار کنم باید برنامه مینوشتم درس داشتم
سوجون: درست مهم تر از کنه من بخاطر تو نرفتم آمریکا بعد تو اصلا برات مهم نیست دیگه باید تمومش کنیم
ا/ت : چ...چی داری میگی ولی.....
سوجون: من برای امشب بلیط گرفتم دارم میرم هر وقت تونستی درست و بیخیال بشی شاید کمکی ازم بر بیاد
و سریع بلند شد و وسایلش رو برداشت و رفت دختر هنوز تویی شک بود چرا بهش نگفت که میخواد بره
تا به خودش اومد دید سوجون رفته سریع رفت بیرون و تا میتونست داشت میدوید
همون موقع بارون گرفته بود دختر گوشیش رو در آورد و زنگ زد به پسر
# مشترک مورد نظر قادر به پاسخگویی نمیباشد بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید.......
ا/ت: سوجونا ازت خواهش میکنم متاسفم من به جر او کسی رو ندارم تو دیگه ترکم نکن خواهش میکنم نمیخوام تنها باشم بهم زنگ بزن ازت خواهش میکنم
دیگه صدایی از گوشی در نیومد به گوشی نگاه کرد دید شارژش تموم شده همین که به خودش اومد دید اصلا نمیدونه کجاست داخل یه کوچه تاریک بود جلوش کلی ماشین سیاه بود با ادم های سیاه پول نمیدونست چیکار کنه خودشو پرت کرد داخل جعبه های کنار کوچه.......................
۶.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.