یا رفیق من لا رفیق له

"یا رفیق من لا رفیق له"
.
.
.
.
روزگاری جنگی در گرفت
نمی دانم تو آن روز کجا بودی؟
سر کلاس؟
سر کار؟
سر زمین کشاورزی؟
جبهه؟
یه ویلای امن دور از شهر؟
نمی دانم
اما می دانم خودم کجا بودم ، در گهواره!
روزگاری جنگی در گرفت .
من و تو شاید آن روز به قدری کوچک بودیم که حتی نمی دانستیم جنگ یعنی چه!
و اگر هم کشته می شدیم حتی نمی دانستیم به چه جرمی!
روزگاری جنگی در گرفت و عده ای بهای آزادی من و تو را پرداختند
و امروز تو ای دوست من:
مواظب قدمهایت باش!
پا گذاشتن روی این خون ها آسان نیست@
دیدگاه ها (۱۸)

این شیرماده پس از شکار آهو و شروع به خوردن آن متوجه می شود ک...

کفش کودکي را دریا برد. کودک روی ساحل نوشت: دریای دزد ...آن ط...

سلام صبح بخیر..

براى نزديكى به خدا اصل قضيه، ترك گناهان استانجام مستحبات و ن...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط