بازنده منم
بازنده منم»
میخواستم جهانو عوض کنم، فرصتم نشد
راهای نرفتهشو گز کنم، فرصتم نشد
میخواستم جهانی بسازم از عشق و روشنی،
از ساختنِ اون کلی حظ کنم، فرصتم نشد...
دویدن پیِ لقمههای نون، فرصتم رُ کُشت
گذشتن از این ترافیکِ خون، فرصتم رُ کُشت
کلک زدن به خودکارِ قرمز وقتمو گرفت
نصیحتا و حرفِ این و اون فرصتم رُ کُشت
دنیا همونه که پیش از این بود:
زخمی و خسته، تاریک و کبود...
من نتونستم عوضش کنم
برنده اونه، بازنده منم...
میخواستم شبو چراغون کنم، فرصتم نشد
خوشبختی رُ سهل و آسون کنم، فرصتم نشد
میخواستم که صلح همیشهگی شه تو همه جهان
هر جا که دیواره داغون کنم، فرصتم نشد
رد شدن از هفت خوان مجوز، فرصتم رُ کُشت
شنیدنِ: «- نه! نمیشه! هرگز!» فرصتم رُ کُشت
زانو زدن به باریکه آبی، دریامو گرفت
ترسِ عبور از خطای قرمز فرصتم رُ کُشت
دنیا همونه که پیش از این بود:
زخمی و خسته، تاریک و کبود...
من نتونستم عوضش کنم
میخواستم جهانو عوض کنم، فرصتم نشد
راهای نرفتهشو گز کنم، فرصتم نشد
میخواستم جهانی بسازم از عشق و روشنی،
از ساختنِ اون کلی حظ کنم، فرصتم نشد...
دویدن پیِ لقمههای نون، فرصتم رُ کُشت
گذشتن از این ترافیکِ خون، فرصتم رُ کُشت
کلک زدن به خودکارِ قرمز وقتمو گرفت
نصیحتا و حرفِ این و اون فرصتم رُ کُشت
دنیا همونه که پیش از این بود:
زخمی و خسته، تاریک و کبود...
من نتونستم عوضش کنم
برنده اونه، بازنده منم...
میخواستم شبو چراغون کنم، فرصتم نشد
خوشبختی رُ سهل و آسون کنم، فرصتم نشد
میخواستم که صلح همیشهگی شه تو همه جهان
هر جا که دیواره داغون کنم، فرصتم نشد
رد شدن از هفت خوان مجوز، فرصتم رُ کُشت
شنیدنِ: «- نه! نمیشه! هرگز!» فرصتم رُ کُشت
زانو زدن به باریکه آبی، دریامو گرفت
ترسِ عبور از خطای قرمز فرصتم رُ کُشت
دنیا همونه که پیش از این بود:
زخمی و خسته، تاریک و کبود...
من نتونستم عوضش کنم
- ۷۶۶
- ۰۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط