رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
part:4
یک سری دستگاه های حسگر هستن که قابل هک نیستند ولی میتونم از نزدیک کنترلشون کنم!
(پرش به ۳ روز بعد)
ویو ا.ت
داشتیم آماده میشدیم که تقریبا تموم کردیم اسلحه ها و مواد ها و همه چیز آمادست.
سوار ماشین شدیم ۳تا ماشین بودیم که یکی من و هانی و چان و یوهان داخلشیم که چان رانندگی میکنه
۲تای دیگه هم هرکدومشون ۶تا آدم دارن که آدم های منن یعنی ۱۲ تا از افرادمو باخودم اوردم که دور ساختمون باشن و مواظب باشن چیزی شد اطلاع بدن
با لباس های مجلسی اومدیم،من از لباس های مجلسی زیاد خوشم نمیاد اما مجبورم
برا همین ی لباس بلند پوشیدم که یکی از پاهاش چاک بلند داره و استین نداره بلکه ی بند که به طول روی دستام افتاده
رنگشم قرمزه با یک کفش قرمز و با یک آرایش کاملا ملایم یک گردنبند و گوشواره سفید هم انداختم
هانی هم یک لباس عروسکی پوشیده که دور کمرش کش پهن ولی راحت داره و ازپایین پفی و تا ساقش هست آستیناش هم کوتاه و پفی هستن خلاصه عروسک شده یقش هم قلبیه
اون دوتا هم (چان و یوهان)کت و شلوار مشکی پوشیدن،
بلاخره رسیدیم ، وارد نمایشگاه شدیم همینکه وارد شدیم رئیس کل پلیس سئول و پسرش وارد شدن و یک سری مامور های دیگه هم اومدن و صف کشیدن
که بعد ۲ مین یک مرد هیکلی وارد شد که بعد اون ۷تا پسر خیلی خوشکل پشت سرش وارد شدن که یهو یک ملت ادم شروع کردن دست زدن،
بعدش اون ۷تا پسر و اون مرد هیکلی رفتن و پیش الماسا ایستادن و خبرنگارها دورشون جمع شدن
که مرد هیکلی شروع کرد سخنرانی در حین صحبت هاش چیزی گفت کن من رو متعجب کرد اون گفت که...
پایان پارت چهارم
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
part:4
یک سری دستگاه های حسگر هستن که قابل هک نیستند ولی میتونم از نزدیک کنترلشون کنم!
(پرش به ۳ روز بعد)
ویو ا.ت
داشتیم آماده میشدیم که تقریبا تموم کردیم اسلحه ها و مواد ها و همه چیز آمادست.
سوار ماشین شدیم ۳تا ماشین بودیم که یکی من و هانی و چان و یوهان داخلشیم که چان رانندگی میکنه
۲تای دیگه هم هرکدومشون ۶تا آدم دارن که آدم های منن یعنی ۱۲ تا از افرادمو باخودم اوردم که دور ساختمون باشن و مواظب باشن چیزی شد اطلاع بدن
با لباس های مجلسی اومدیم،من از لباس های مجلسی زیاد خوشم نمیاد اما مجبورم
برا همین ی لباس بلند پوشیدم که یکی از پاهاش چاک بلند داره و استین نداره بلکه ی بند که به طول روی دستام افتاده
رنگشم قرمزه با یک کفش قرمز و با یک آرایش کاملا ملایم یک گردنبند و گوشواره سفید هم انداختم
هانی هم یک لباس عروسکی پوشیده که دور کمرش کش پهن ولی راحت داره و ازپایین پفی و تا ساقش هست آستیناش هم کوتاه و پفی هستن خلاصه عروسک شده یقش هم قلبیه
اون دوتا هم (چان و یوهان)کت و شلوار مشکی پوشیدن،
بلاخره رسیدیم ، وارد نمایشگاه شدیم همینکه وارد شدیم رئیس کل پلیس سئول و پسرش وارد شدن و یک سری مامور های دیگه هم اومدن و صف کشیدن
که بعد ۲ مین یک مرد هیکلی وارد شد که بعد اون ۷تا پسر خیلی خوشکل پشت سرش وارد شدن که یهو یک ملت ادم شروع کردن دست زدن،
بعدش اون ۷تا پسر و اون مرد هیکلی رفتن و پیش الماسا ایستادن و خبرنگارها دورشون جمع شدن
که مرد هیکلی شروع کرد سخنرانی در حین صحبت هاش چیزی گفت کن من رو متعجب کرد اون گفت که...
پایان پارت چهارم
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۲.۸k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.