تو را

تو را
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.

تو را
در صبحانه موسیقی می جویم
وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت
خیره است
در لرزش طیاره ها
وقتی به نام تو برخورد می کنند.

و تو را نمی یابم
مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام
در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان
و سکوت دستش را باز می کند
تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده یی.

"شمس لنگرودی"
دیدگاه ها (۲)

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها ...

‌‌زادروز اسطوره به یاد ماندنی‌‌‌امروز زادروز ناصر حجازی است....

مرد زندانی می خندید.شاید به زندانی بودن خویش و شاید به آزادی...

اسمش را خود کشی نگذار.حتی نهنگی مثل من که عمق اقیانوس را دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط