ادامه پارت
ادامه پارت 3..
'پرنده..'
شخص دیگری با صدای بلند گفت
از کجا میدونین این فقط یک داستان مسخره و تخیلی برای گمراه کردن نباشه؟!
سوال درستی بود.
به عبارتی چالش بر انگیز و ریسک پذیر ترین سوال..
£ چون این یه داستان واقعی عه
چی چطور ممکنه!
£ این داستان یه داستان واقعی مربوط به چوسان قدیمه
و اشاره به چهاردهمین بادشاهی یین سوند داره..نه فقط این داستان بلکه سایر داستان های مرد هم همینطور
اما چیزی که مهم تر از همه اس کلمه رمز گزاری شده است
*قاتل بی شک میخواسته که انگیزه خودش از قتل ها رو به ما بفهمونه ..
اما این میتونه یک چالش برای به دام انداختنش باش-
ستوان جانگ !! بازرس بازرسسس فرماندههههه
با ورود اون سان که هراسان داد میزد سای حرف خودش رو قطع کرد
لطفا! لطفا عجله کنین ..یه مشکل.. یه مشکلی پیش اومده
مرد خطاب به اورگلو کلماتش رو بریده بریده به زبان میآورد.
اورگلو لعنتی زیر لب فرستاد و زیر لب زمزمه وار گفت
• چی شده!؟
مرد پچ پچی که زیر گوش دختر کرد و منتظر پاسخ دختر موند.
اورگلو تعطیمی کرد..
• از همگی معذرت میخوام
ولی من فعلا باید برم ..
و اتاق رو ترک کرد.
سه دختر نگاه متعجبی به همدیگه انداختن و به جمعیت که منتظر نگاه میکردن نگاه کرد
" ما فعلا همینجا گزارشات خودمون رو ارائه میدیم و ادامه این تحقیقات واسه بعد از کشف داستان های پشت دو قتل دیگه خواهد بود.
یوری بدون هیچ هماهنگی اعلام ختم جلسه رو کرد ...
ادامه دارد..
پایان پارت 3..
یوری
#نقاب_مافیا
#فیک_انهایپن
'پرنده..'
شخص دیگری با صدای بلند گفت
از کجا میدونین این فقط یک داستان مسخره و تخیلی برای گمراه کردن نباشه؟!
سوال درستی بود.
به عبارتی چالش بر انگیز و ریسک پذیر ترین سوال..
£ چون این یه داستان واقعی عه
چی چطور ممکنه!
£ این داستان یه داستان واقعی مربوط به چوسان قدیمه
و اشاره به چهاردهمین بادشاهی یین سوند داره..نه فقط این داستان بلکه سایر داستان های مرد هم همینطور
اما چیزی که مهم تر از همه اس کلمه رمز گزاری شده است
*قاتل بی شک میخواسته که انگیزه خودش از قتل ها رو به ما بفهمونه ..
اما این میتونه یک چالش برای به دام انداختنش باش-
ستوان جانگ !! بازرس بازرسسس فرماندههههه
با ورود اون سان که هراسان داد میزد سای حرف خودش رو قطع کرد
لطفا! لطفا عجله کنین ..یه مشکل.. یه مشکلی پیش اومده
مرد خطاب به اورگلو کلماتش رو بریده بریده به زبان میآورد.
اورگلو لعنتی زیر لب فرستاد و زیر لب زمزمه وار گفت
• چی شده!؟
مرد پچ پچی که زیر گوش دختر کرد و منتظر پاسخ دختر موند.
اورگلو تعطیمی کرد..
• از همگی معذرت میخوام
ولی من فعلا باید برم ..
و اتاق رو ترک کرد.
سه دختر نگاه متعجبی به همدیگه انداختن و به جمعیت که منتظر نگاه میکردن نگاه کرد
" ما فعلا همینجا گزارشات خودمون رو ارائه میدیم و ادامه این تحقیقات واسه بعد از کشف داستان های پشت دو قتل دیگه خواهد بود.
یوری بدون هیچ هماهنگی اعلام ختم جلسه رو کرد ...
ادامه دارد..
پایان پارت 3..
یوری
#نقاب_مافیا
#فیک_انهایپن
- ۳.۲k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط