امشب به دلم مژده دهم آمدنت را

امشب به دلم مژده دهم آمدنت را
زآن سوی افق های غمم، در زدنت را
آنقدر به شوق آمده ام، طاقت من نیست
تا بوسه کنم گونه و حتی دهنت را
ای گل! که بهاری تر از این باغ شکفتی
در فاصله هم می شنوم عطر تنت را
چشم و دلم ای یوسف زیبا! شده روشن
با خاطره آورده صبا پیرهنت را

🍃❤️
دیدگاه ها (۰)

بیا بانو برایت امشب از پاییز می خوانمزدرد عشق کزچشمی شده سر ...

"بانو! نمی دانم مرا تمجید کردیدیا نمره ی شعر مرا تجدید کردید...

ای دوست بیا که ما تورائیمبیگانه مشو، که آشناییمرخ بازنمای، ت...

"بنگر ز شور افتاده ام،غوغا ندارمدرمانده و خسته،دلی،شیدا ندار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط