یک فرصت طولانی از چشم تو میخواهم

یک فرصتِ طولانی از چشمِ تو می‌خواهم
آن روز تو خواهی گفت: می‌فهمم و همراهم
آن روز تو می‌گویی: عاشق شده‌ای، امّا
از وسوسه می‌ترسی، از بوسه‌ی ناگاهم
من دستِ تو را آن روز در دست نمی گیرم
جز با همه‌ی شرمم، شعرم، نفَسم، آهم
شب حادثه‌ای قطعی‌ست در بسترِ این دنیا
من چاره ندارم جز، همبستریِ ماهم
با تو همه‌ی دنیا یک فرصتِ کوتاه است
بگذار غزل باشد این فرصتِ کوتاهم
دیدگاه ها (۳)

.دلنشین ! ... ای غمِ دلواپسی ات برجگرممن از آنی که تو پنداشت...

کاش گاهی به خیالت گذری بر ما بوددر دلت لحظه ای از خاطر ...

مرا "جانم" صدایم کنصدایم کن مرا باعشقاز این بن بست تنهایی و ...

از تمام کوچه ها امشب طلب کارم تو را تب گرفتم از فراقت باز بی...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط