با حرفی که زد ترس رو به بدن نحیف و ظریف دخترک منتقل کرد و
با حرفی که زد ترس رو به بدن نحیف و ظریف دخترک منتقل کرد و باعث شد سکوتی معنا دار بینشون به جریان بیافته......
اروم از سر عصبانیتی که باعثش اتفاقات امروز بود چشمش رو از چشمان ترسیده و درخشان دختر گرفت و به پرونده ی توی دستش داد
+از کجا بدونم اینا راسته؟
چشمای خستشو از پرونده گرفت و دوباره به چشمای ترسیده دختر داد
£من دیگ.... نمیدونم تو میخای باور کن میخای نکن.... من فقط سعی دارم بت کمک کنم
با صدای ارومی لب زد و باعث شد چشمای پسرک عجیب غریب بخاطر شک داشتن بهش ریز بشه،چند قدمی جلو بیاد و پرونده ای که حالا اون رو همراه با دست هاش به کمرش تکیه داده بود رو بین دستاش و کمرش گرفتار کنه....
+اونوقت چرا سعی داری بهم کمک کنی؟ هوم؟
با این حرف دختر رو به روش پوزخند کمرنگی زد و چند قدمی نزدیک تر شد و باعث شد فاصله ی بینشون به کمتر از سی سانت برسه!
شاید این برای پسری که تقریبا 19 سالی بود از همه دوری میکرد عجیب میبود ولی باید میفهمید که چه کاسه ای زیر نیم کاسس؟ پس حالتش رو حفظ کرد و منتظر به چشمای دخترک رو به روش زل زد....
£شاید بخاطر یه خصومت شخصی با افسر اسکیدز.... نیازی نیست تو خودتو زیاد درگیر کنی....
پوزخندشو عمیق تر کرد و چند قدمی با پسر رو به روش فاصله گرفت و اینبار اون بود که نگاهش رو از جونگ کوک میگرفت و به دیوار های خاک خورده و صندلی های پوشیده با پارچه های سفید رنگ میداد و همزمان دست های ظریفش رو به سینش تکیه میداد ....
اما حالا این پسرک بود که به خاطر کلمه به کلمه ای که از بین لب های باریک دخترک بیرون اومده بود تعجب کرده بود و همزمان ابرویی بالا مینداخت.... اروم دست های کشیدشو از کمرش جدا کرد و دست به سینه شد....(نکته از کمر خودش جدا کرد کسی کمر کس دیگه ای رو نگرفته😂😬)
پوزخند عمیق و صدا داری بین لب هاش نشست و اروم لب زد:
+که این طور..... اوکی.... پس بیا یه مامله ای بکنیم
با شنیدن این حرف نگاهش رو از صندلی های پوشیده گرفت و دوباره به پسرک داد!
£چه مامله ای؟!
اروم مدارکی که داخل دست های به هم چفت شدش بود رو جلو اورد و با خونسردی لب زد:
+تو به من کمک میکنی بفهمم قاتل پدر و مادرم کی بوده.....و در عوض اگه من این مدارکو رو کنم.... افسر اسکیدز بود.... کی بود.... همون.... اخراجش میکنن.... نظرت چیه؟ جفتمون هم سود میکنیم!
£عا .... میبینم خیلی از این مامله های پرسود اطلاعات داری و بلدی!
+قبول میکنی یا نمیکنی؟
£معلومه ک قبول میکنم!
(خب اینم پارت بعد.... این پارت هم شرایط داره ها😁😂19 تا کامنت و 13 تا لایک💔به خدا خیلی کمه😬💔به هرحال.... بگید ببینم این پارت چطور بود.... مثل اینکه ات و کوک نقشه های خبیثانه ای برای اسکیدز دارن😬😂دلم براش سوخت😐😂)
اروم از سر عصبانیتی که باعثش اتفاقات امروز بود چشمش رو از چشمان ترسیده و درخشان دختر گرفت و به پرونده ی توی دستش داد
+از کجا بدونم اینا راسته؟
چشمای خستشو از پرونده گرفت و دوباره به چشمای ترسیده دختر داد
£من دیگ.... نمیدونم تو میخای باور کن میخای نکن.... من فقط سعی دارم بت کمک کنم
با صدای ارومی لب زد و باعث شد چشمای پسرک عجیب غریب بخاطر شک داشتن بهش ریز بشه،چند قدمی جلو بیاد و پرونده ای که حالا اون رو همراه با دست هاش به کمرش تکیه داده بود رو بین دستاش و کمرش گرفتار کنه....
+اونوقت چرا سعی داری بهم کمک کنی؟ هوم؟
با این حرف دختر رو به روش پوزخند کمرنگی زد و چند قدمی نزدیک تر شد و باعث شد فاصله ی بینشون به کمتر از سی سانت برسه!
شاید این برای پسری که تقریبا 19 سالی بود از همه دوری میکرد عجیب میبود ولی باید میفهمید که چه کاسه ای زیر نیم کاسس؟ پس حالتش رو حفظ کرد و منتظر به چشمای دخترک رو به روش زل زد....
£شاید بخاطر یه خصومت شخصی با افسر اسکیدز.... نیازی نیست تو خودتو زیاد درگیر کنی....
پوزخندشو عمیق تر کرد و چند قدمی با پسر رو به روش فاصله گرفت و اینبار اون بود که نگاهش رو از جونگ کوک میگرفت و به دیوار های خاک خورده و صندلی های پوشیده با پارچه های سفید رنگ میداد و همزمان دست های ظریفش رو به سینش تکیه میداد ....
اما حالا این پسرک بود که به خاطر کلمه به کلمه ای که از بین لب های باریک دخترک بیرون اومده بود تعجب کرده بود و همزمان ابرویی بالا مینداخت.... اروم دست های کشیدشو از کمرش جدا کرد و دست به سینه شد....(نکته از کمر خودش جدا کرد کسی کمر کس دیگه ای رو نگرفته😂😬)
پوزخند عمیق و صدا داری بین لب هاش نشست و اروم لب زد:
+که این طور..... اوکی.... پس بیا یه مامله ای بکنیم
با شنیدن این حرف نگاهش رو از صندلی های پوشیده گرفت و دوباره به پسرک داد!
£چه مامله ای؟!
اروم مدارکی که داخل دست های به هم چفت شدش بود رو جلو اورد و با خونسردی لب زد:
+تو به من کمک میکنی بفهمم قاتل پدر و مادرم کی بوده.....و در عوض اگه من این مدارکو رو کنم.... افسر اسکیدز بود.... کی بود.... همون.... اخراجش میکنن.... نظرت چیه؟ جفتمون هم سود میکنیم!
£عا .... میبینم خیلی از این مامله های پرسود اطلاعات داری و بلدی!
+قبول میکنی یا نمیکنی؟
£معلومه ک قبول میکنم!
(خب اینم پارت بعد.... این پارت هم شرایط داره ها😁😂19 تا کامنت و 13 تا لایک💔به خدا خیلی کمه😬💔به هرحال.... بگید ببینم این پارت چطور بود.... مثل اینکه ات و کوک نقشه های خبیثانه ای برای اسکیدز دارن😬😂دلم براش سوخت😐😂)
۲.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.