رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_15
ملیس نشست سرمیزو منم حدس زدم شایدنخاد بنده رو ب این خوشگلی ببینه وتحمل کنه!یه سینی غذاباسالادونوشابه اماده کردمورفتم سمت اتاقی ک گفت مال ماهوره،بسم الله!
اینجاهمونجاست ک شاعر میگه میزنی خوردم میکنی اما منکه به تورو میزنم تنهابه شوق دیدن تو!هعی ترانه خانوم ببین به کجا رسیدی!
درزدم
+ملیس بیاتو
دروبازکردم آرنج دستاش رو میز بودو سرشم گرفته بودمیون دستاش اوه اوه چقدملیسو دوسداری!حسودیم شدکاش نصف این منم دوسداشتی!
- چیزه ناهارمیخو...
توهمون حالت
+ ببین امیدوارم بفهمی چی میگم،من جزملیساهیچکیو ندارم نمیتونم ببینم اذیت میشه خب؟!نمییخوام ناراحتی شو ببینم کسی دلشو بشکنه!میفهمی چی میگم؟!
نفس عمیقی کشیدم
-بله میفهممو درک میکنم!
+خوبه میتونی بری!
لامصب منکه منشی شخصیت نیستم دستوری میگی!هی من از دست این سر ب کدوم دشتوبیابون بزنم؟
لوت خوبه؟کویر چطور؟اه رد دادم!
نفس عمیقی کشیدمورفتم سمتشو سینیوجلوش رومیز گذاشتم!
-بابقیه قهری،با خودت ک نه!
قبل ازاینکه بخادانگ اویزون بودن بچسبونه بهمو هرتیکه ای بندازه زدم بیرون
*ماهور*
امیدوارم من درموردت اشتباه کرده باشم ن ملیساوگرنه بدبختت میکنم!
قصدت ازاینکاراچیه!
*ترانه*
اومدم پایینونشستم روبرو ملیس
ملیس باخنده:چیشد زنده ای؟
-اره بایدصدتا صلوات ختم کنم!
ملیس:صددرصد!ناهارمونومیخوردیم ولی بیشترحرف میزدیم
ملیس:بایدایندفع میزدت!
-دادوهوارت کارسازبود،خیلی دوست داره ها!
ملیس:دیوونشم منم پسره خوادخواهه خودم!داداش عنه منه دیگه گاومیش خانواده!
باصدای ماهوربرگشتیم طرفش
+آفرین عزیزم ؛هرچی از دهنت درمیاد بگو منم که بخشنده! خجالتم اصلانداره که بزرگترم بعدم رفت تو آشپزخونه که سینی وبزاره
ملیس همینجوری که میرفت طرف اشپرخونه:دارم از یه گاومیش عن تعریف میکنم مدلمه مشکلیه؟ابراز علاقمه
منم جمع کردم کم کم رفتم توآشپزخونه کاملابی منظور!(اره جون خودم)
ماهورازپشت ملیسارو بغل کرد
+خاهر یکی یدونم عزیزم ابرازعلاقتو عشقه!
نه بابااینم ازاینکارابلده؟!
بمیری ماهوردلم خاست لعنتیه عنه گاومیشه خر!
متوجه من ک شد اومدعقب عه بلاخره منم دید!واس اولین بار یه صدم ثانیه نگام کرد!واین درمورد این ادم پیشرفت خوبیه!
*ماهور*
متوجه نگاه ترانه شدم ک زل زده بود بهمون ازملیس جدا شدم
+راستی ملیس این مال کدوم رستوران بود؟!تو که استعدادشونداری!
ملیس بالبخندپریدبغل دوستش:
تاچشت درآدمن خیلیم بلدم!
+عه نه بابا
ملیس:شوخیدم،کارعشقم بود!
ترانپ ازهر انشگشتش صدتاهنر میباره هیکل..
دختره ب سرفه افتادو ملیساقهقهه میزد
ازکاراشون خندم گرف که گوشیم زنگ خورد،رها بود...!
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#عاشقانه #جذاب #رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #شیک #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
ملیس نشست سرمیزو منم حدس زدم شایدنخاد بنده رو ب این خوشگلی ببینه وتحمل کنه!یه سینی غذاباسالادونوشابه اماده کردمورفتم سمت اتاقی ک گفت مال ماهوره،بسم الله!
اینجاهمونجاست ک شاعر میگه میزنی خوردم میکنی اما منکه به تورو میزنم تنهابه شوق دیدن تو!هعی ترانه خانوم ببین به کجا رسیدی!
درزدم
+ملیس بیاتو
دروبازکردم آرنج دستاش رو میز بودو سرشم گرفته بودمیون دستاش اوه اوه چقدملیسو دوسداری!حسودیم شدکاش نصف این منم دوسداشتی!
- چیزه ناهارمیخو...
توهمون حالت
+ ببین امیدوارم بفهمی چی میگم،من جزملیساهیچکیو ندارم نمیتونم ببینم اذیت میشه خب؟!نمییخوام ناراحتی شو ببینم کسی دلشو بشکنه!میفهمی چی میگم؟!
نفس عمیقی کشیدم
-بله میفهممو درک میکنم!
+خوبه میتونی بری!
لامصب منکه منشی شخصیت نیستم دستوری میگی!هی من از دست این سر ب کدوم دشتوبیابون بزنم؟
لوت خوبه؟کویر چطور؟اه رد دادم!
نفس عمیقی کشیدمورفتم سمتشو سینیوجلوش رومیز گذاشتم!
-بابقیه قهری،با خودت ک نه!
قبل ازاینکه بخادانگ اویزون بودن بچسبونه بهمو هرتیکه ای بندازه زدم بیرون
*ماهور*
امیدوارم من درموردت اشتباه کرده باشم ن ملیساوگرنه بدبختت میکنم!
قصدت ازاینکاراچیه!
*ترانه*
اومدم پایینونشستم روبرو ملیس
ملیس باخنده:چیشد زنده ای؟
-اره بایدصدتا صلوات ختم کنم!
ملیس:صددرصد!ناهارمونومیخوردیم ولی بیشترحرف میزدیم
ملیس:بایدایندفع میزدت!
-دادوهوارت کارسازبود،خیلی دوست داره ها!
ملیس:دیوونشم منم پسره خوادخواهه خودم!داداش عنه منه دیگه گاومیش خانواده!
باصدای ماهوربرگشتیم طرفش
+آفرین عزیزم ؛هرچی از دهنت درمیاد بگو منم که بخشنده! خجالتم اصلانداره که بزرگترم بعدم رفت تو آشپزخونه که سینی وبزاره
ملیس همینجوری که میرفت طرف اشپرخونه:دارم از یه گاومیش عن تعریف میکنم مدلمه مشکلیه؟ابراز علاقمه
منم جمع کردم کم کم رفتم توآشپزخونه کاملابی منظور!(اره جون خودم)
ماهورازپشت ملیسارو بغل کرد
+خاهر یکی یدونم عزیزم ابرازعلاقتو عشقه!
نه بابااینم ازاینکارابلده؟!
بمیری ماهوردلم خاست لعنتیه عنه گاومیشه خر!
متوجه من ک شد اومدعقب عه بلاخره منم دید!واس اولین بار یه صدم ثانیه نگام کرد!واین درمورد این ادم پیشرفت خوبیه!
*ماهور*
متوجه نگاه ترانه شدم ک زل زده بود بهمون ازملیس جدا شدم
+راستی ملیس این مال کدوم رستوران بود؟!تو که استعدادشونداری!
ملیس بالبخندپریدبغل دوستش:
تاچشت درآدمن خیلیم بلدم!
+عه نه بابا
ملیس:شوخیدم،کارعشقم بود!
ترانپ ازهر انشگشتش صدتاهنر میباره هیکل..
دختره ب سرفه افتادو ملیساقهقهه میزد
ازکاراشون خندم گرف که گوشیم زنگ خورد،رها بود...!
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#عاشقانه #جذاب #رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #شیک #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۱۲.۵k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.