تک پارتی جیهوپ
تک پارتی جیهوپ
از خواب نازم بیدار شدم و رفتم دسشویی و کارای لازم رو کردم و یه لباس پوشیدم و رفتم بیرون( عکس میدم)
راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم من کیم لونا هستم و ۲۵ سالمه و مهربونم و خوشگل بودم.
ویو جیهوپ
سلام من جیهوپ هستم و ۲۸ سالمه مهربونم و خوشتیپ و خوشگل هستم من داخل یه شرکت معروف کار میکنم و من از دختر رئیسمون خوشم میاد و اسمش لونا هست ولی اون کای رو دوست داره و باهم هستن ولی کای یه عوضی هست و دوست دختر داره و میخواد لونا رو اذیت کنه، امروز رفتم تو شرکت که آقا کیم گفتش که من باید با لونا ازدواج کنم برای شرکت و منم که از خدام بود و قبول کردم آقای کیم زنگ زد به لونا ( علامت لونا© علامت آقای کیم®)
ویو لونا
گوشیم زنگ خورد و دیدم پدرم هست جواب دادم
© سلام بابایی
® سلام دخترم خوبی
© به خوبیت بابا خودت خوبی
® مرسی دخترم، یه سر بیا شرکت کارت دارم
© ( تو فکر رفت که چکارم داره باشه) باشه بابا الان میام
بابا لونا قطع کرد
سوار ماشینم شدم و راه افتادم و رفتم شرکت و به همه سلام دادم و به منشی گفتم میشه برم تو
§ بله رئیس منتظرتونه
در زدن و رفتم تو دیدم جیهوپ اونجا هست سلام دادم و نشستم
® دخترم میدونم یکم سخته ولی باید با جیهوپ برای شرکت ازدواج کنی
بدنم خشک شده بود و گفتم
© جان؟
® بله باید ازدواج کنی
© اما من نمیخوام
® دخترم گفتم اجبار هست
© هوففف باشه باشه، ولی بدون داری منو به زور شوهر میدی
رفتم بیرون و جلو در شرکت نشستم که کای اومد پیشم علامت کای ¥
¥ سلام عزیزم خوبی
© سلام نه اصلا
¥ چرا؟
© کای بیا به هم بزنیم
¥ عه واااا تو چت شده دختر
© من دارم با جیهوپ ازدواج میکنم به زور
¥ اما
© اما بی اما دیگه دورم نبینمت دیگه دوست ندارم ( برای اینکه ناراحت نشه بهش گفتم و رفتم)
یک روز بعد
ویو جیهوپ
فردا عروسی بود و قرار بود امروز بریم خرید عروسی انقد خوشحال بودم پا شدم و آماده شدم و سوار ماشین شدم که به طبق گفته آقای کیم برم دنبال لونا
ویو لونا
از خواب بیدار شدم و آماده شدم و رفتم جلو در که جیهوپ اومد دنبالم سوار ماشین شدم
© سلام
∆ سلامم خوبی
© نه اصلا حالا برو
∆ چرا؟
© گفتم برو حوصله ندارم
∆ باشه
رفتیم خرید عروسی کردیم و شب بود جیهوپ منو به شام بیرون دعوت کرد و منم قبول کردم رفتیم شام خوردیم و منو رسوند خونه
به خودم گفتم که چرا باید کم کم عاشقش بشم وقتی ازش خوشم نمیومد بیخیال شدم و خوابیدم
فردا موقع عروسی
پدرم دست منو گرفت و گذاشت تو دست جیهوپ
( بقیه رو بلد نیستم دیگه خودتون پردازش کنین😂)
شب بود رفتیم امارات جیهوپ و من دوش پنج مینی گرفتم و رو تخت دراز کشیدم و از جیهوپ فاصله گرفتم و دیدم که یه دست
از خواب نازم بیدار شدم و رفتم دسشویی و کارای لازم رو کردم و یه لباس پوشیدم و رفتم بیرون( عکس میدم)
راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم من کیم لونا هستم و ۲۵ سالمه و مهربونم و خوشگل بودم.
ویو جیهوپ
سلام من جیهوپ هستم و ۲۸ سالمه مهربونم و خوشتیپ و خوشگل هستم من داخل یه شرکت معروف کار میکنم و من از دختر رئیسمون خوشم میاد و اسمش لونا هست ولی اون کای رو دوست داره و باهم هستن ولی کای یه عوضی هست و دوست دختر داره و میخواد لونا رو اذیت کنه، امروز رفتم تو شرکت که آقا کیم گفتش که من باید با لونا ازدواج کنم برای شرکت و منم که از خدام بود و قبول کردم آقای کیم زنگ زد به لونا ( علامت لونا© علامت آقای کیم®)
ویو لونا
گوشیم زنگ خورد و دیدم پدرم هست جواب دادم
© سلام بابایی
® سلام دخترم خوبی
© به خوبیت بابا خودت خوبی
® مرسی دخترم، یه سر بیا شرکت کارت دارم
© ( تو فکر رفت که چکارم داره باشه) باشه بابا الان میام
بابا لونا قطع کرد
سوار ماشینم شدم و راه افتادم و رفتم شرکت و به همه سلام دادم و به منشی گفتم میشه برم تو
§ بله رئیس منتظرتونه
در زدن و رفتم تو دیدم جیهوپ اونجا هست سلام دادم و نشستم
® دخترم میدونم یکم سخته ولی باید با جیهوپ برای شرکت ازدواج کنی
بدنم خشک شده بود و گفتم
© جان؟
® بله باید ازدواج کنی
© اما من نمیخوام
® دخترم گفتم اجبار هست
© هوففف باشه باشه، ولی بدون داری منو به زور شوهر میدی
رفتم بیرون و جلو در شرکت نشستم که کای اومد پیشم علامت کای ¥
¥ سلام عزیزم خوبی
© سلام نه اصلا
¥ چرا؟
© کای بیا به هم بزنیم
¥ عه واااا تو چت شده دختر
© من دارم با جیهوپ ازدواج میکنم به زور
¥ اما
© اما بی اما دیگه دورم نبینمت دیگه دوست ندارم ( برای اینکه ناراحت نشه بهش گفتم و رفتم)
یک روز بعد
ویو جیهوپ
فردا عروسی بود و قرار بود امروز بریم خرید عروسی انقد خوشحال بودم پا شدم و آماده شدم و سوار ماشین شدم که به طبق گفته آقای کیم برم دنبال لونا
ویو لونا
از خواب بیدار شدم و آماده شدم و رفتم جلو در که جیهوپ اومد دنبالم سوار ماشین شدم
© سلام
∆ سلامم خوبی
© نه اصلا حالا برو
∆ چرا؟
© گفتم برو حوصله ندارم
∆ باشه
رفتیم خرید عروسی کردیم و شب بود جیهوپ منو به شام بیرون دعوت کرد و منم قبول کردم رفتیم شام خوردیم و منو رسوند خونه
به خودم گفتم که چرا باید کم کم عاشقش بشم وقتی ازش خوشم نمیومد بیخیال شدم و خوابیدم
فردا موقع عروسی
پدرم دست منو گرفت و گذاشت تو دست جیهوپ
( بقیه رو بلد نیستم دیگه خودتون پردازش کنین😂)
شب بود رفتیم امارات جیهوپ و من دوش پنج مینی گرفتم و رو تخت دراز کشیدم و از جیهوپ فاصله گرفتم و دیدم که یه دست
- ۵.۶k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط