عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۵۸
ویو چویا
همه کار ها انجام شده بود و کلی عکس گرفتیم و جشنو فلان و دازای به سمت خونه نمیرفت، حتما کار داره

جلوی یه عمارت ایستاد و لب زد
دازای: پیاده شو


در عمارت باز شد و یه دختر جوان بود که درو باز کرد
دازای: مادرم کجاست
دختره: اتاقشون
دازای: چویا دستت رو بده
و دستمو داخل دستش گرفت


ویو دازای
به سمت طبقه بالا راه افتادم و بدون در زدن وارد اتاق شدم
نائومی: تو اینجا چکار میکنی
دازای: اومدم بهت بگم من همینم مادر عاشق چویا هم توهم انقد سعی نکن که نقش مادر خوبو بازی کنی
نائومی: چی میگی؟!
دازای: من میدونم تو اون نامه رو فرستادی دم خونه
نائومی:...
دازای : انقد تو زندگی منو شوگو دخالت نکن دست از سرمون بکش
همینو گفتم و به سمت اتاق بچگیم راه افتادم
واردش شدم
دازای: من سن کمی داشتم که از این خونه ترد شدم ولی امروز اینجام که دفتر خاطرات که شده بود تمام دنیای من توی بچگیم رو بردارم
چویا: بیا بریم
دازای: بریم
و بوسه ای به موهاش زدم

خب اینجا چسبیده به دفترم بود
دازای: چویا، اینجا محل کار منه و اونجا که کافه هست محل کار تو
چویا: نگو که
دازای: ارع
چویا: خیلییی ممنوننممممم دازایییییی
دیدگاه ها (۰)

عشق جاودان تموم شد نظرتونو بهم بگین❤🙃

معرفی فیکخلاصه دو دوست که هرکدام رازی رو دارند. آنها باهم به...

عشق جاودانپارت ۱۵۷لباسام رو عوض کردم . داخل خونه دازای رو ند...

عشق جاودانپارت ۱۵۶مثل همیشه انتظار داشتم دازای بیاد بغلم کنه...

سناریو سوکوکو

قهوه تلخ پارت ۵۹گوشی رو قطع کردم و رفتم توی اتاق. آماده شدم ...

قهوه تلخپارت ۱۴ویو چویادازای خیلی درونگرا بود ، برگشتم خونه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط