مافیای من

مافیای من:
موقعیت: خانواده ثروتمندی در شهر سئول زندگی میکردند که دارای ۳ فرزند بودند دو پسر و یک دختر

پسر بزرگشان یونگی نام داشت فردی سرد وبی احساس که تقریبا دوردانه خانواده است و ۳۲ سال داره

پسر دوم خانواده یوجین نام دارد و ۲۸ سال دارد او برعکس برادر بزرگترش خیلی مهربان است و دل نازکی دارد

و فرزند سوم این خانواده دختری است به نام یونا، یونا کاملا برعکس هر دو برادرش است. او خیلی باهوش و زیرک است و امسال وارد ۲۶ سالگی شده است

این خانواده در تمام این سال ها خوب و عالی زندگی کردند تا وقتی که پدرشان متوجه میشود که سرطان دارد و مرگش آنچنان هم دور نیست!!!و حالا موضوع این است که چه کسی میتواند ریاست باند مافیا و قدرت خاندان را در دست بگیرد......
پس از گذشت چند ماه پدر خاندان تصمیم میگرد که پسر بزرگش یونگی ریاست باند مافیا و شرکتش را بر عهده بگیرد اما این پدر معتقد بود که او برای این کار باید ازدواج کند چون یقین داشته ازدواج آدم ها از عوض می‌کند.
یونگی چاره‌ای جز قبول کردن نداشت ولی او خیلی سرد تر این بود که بخواهد کسی را دوست داشته باشد پس پدرش تصمیم گرفت که خودش برای پسرش آستینی بالا بزند
آن ها با یک خاندان مافیایی دیگر وصلت کردند که دو فرزند دختر داشتند به نام های ا.ت و رز
رز بچه دوم خاندان است که ۲۵ سال دارد و ا.ت بچه اول خاندان است که امسال ۲۹ ساله شده است
هردو خاندان چاره‌ای جز قبول کردن نداشتند ولی چه میشه که ا.ت یونگی نتوانند باهم کنار بیایند؟.........