همیشه کمی دور میایستاد
همیشه کمی دور میایستاد
آنقدر دور که نتوانی در آغوشش بکشی
که انتظار نداشته باشی تو را در آغوش بکشد
اما به اندازهای نزدیک
که مهربانیاش را محسوس کند
آنقدر نزدیک که با خودت بگویی:
«معلوم است که دوستم دارد.»
و آنقدر دور که از خودت بپرسی:
«مگر میشود دوست داشت و دور ایستاد ؟»
آنقدر دور که نتوانی در آغوشش بکشی
که انتظار نداشته باشی تو را در آغوش بکشد
اما به اندازهای نزدیک
که مهربانیاش را محسوس کند
آنقدر نزدیک که با خودت بگویی:
«معلوم است که دوستم دارد.»
و آنقدر دور که از خودت بپرسی:
«مگر میشود دوست داشت و دور ایستاد ؟»
- ۱.۳k
- ۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط