شوگا:من میتونم شما رو به پارتیم دعوت کنم..؟
شوگا:من میتونم شما رو به پارتیم دعوت کنم..؟
ات:بله حتما .
ات: فقط خواهشن تایمو اینا رو برام بفرستید
(ات رفت)
تو راه برگشت به خونه بودیم .
جیمین:دلو بستی..؟
شوگا:کی من.؟
جیمین،:نه پس من!
شوگا: فقط دعوتش کردم همین
جیمین:خوب چشماتو دیدی رفیق داره برق میزنه
شوگا:من ریسم و اون هم یه مافیای دیگ چیزی نیست که
جیمین:باشه میبینیم.
شوگا:راستی دوستشم میاره دوستشم تو این کاراس
جیمین:خوب چیکار کنم؟
شوگا:هیچی .
جیمین:من دلم دوکبوکی میخواد
شوگا:آخ گفتی .
جیمین:بزن بریم به سمت فروشگاه دوکبوکی
شوگا:بزن بریم.
ویو شوگا
««دوکبوکی رو زدیم بر بدن و رفتیم خونه لباسامو عوض کردم یکم راجب امروز فک کردم و خوب پارتی فردا بود .و خوب رفتم پایین و به اجوما بازم تاکید کردم کارارو رفتم بخوابم که یاد ات افتادم .دختر خوشگلیه اما تایپ من نیست چشمام کمتر گرم شد و خوابیدم»»
ات:بله حتما .
ات: فقط خواهشن تایمو اینا رو برام بفرستید
(ات رفت)
تو راه برگشت به خونه بودیم .
جیمین:دلو بستی..؟
شوگا:کی من.؟
جیمین،:نه پس من!
شوگا: فقط دعوتش کردم همین
جیمین:خوب چشماتو دیدی رفیق داره برق میزنه
شوگا:من ریسم و اون هم یه مافیای دیگ چیزی نیست که
جیمین:باشه میبینیم.
شوگا:راستی دوستشم میاره دوستشم تو این کاراس
جیمین:خوب چیکار کنم؟
شوگا:هیچی .
جیمین:من دلم دوکبوکی میخواد
شوگا:آخ گفتی .
جیمین:بزن بریم به سمت فروشگاه دوکبوکی
شوگا:بزن بریم.
ویو شوگا
««دوکبوکی رو زدیم بر بدن و رفتیم خونه لباسامو عوض کردم یکم راجب امروز فک کردم و خوب پارتی فردا بود .و خوب رفتم پایین و به اجوما بازم تاکید کردم کارارو رفتم بخوابم که یاد ات افتادم .دختر خوشگلیه اما تایپ من نیست چشمام کمتر گرم شد و خوابیدم»»
۴.۴k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.